سخنرانی منتشرنشده امام موسی صدر/ خطر صهیونیسم برای اسلام و مسیحیت
به مناسبت روز جهاني قدس منتشر شد؛
سخنراني منتشرنشده امام موسي صدر/ خطر صهيونيسم براي اسلام و مسيحيت
تاريخ مسيحيت و اسلام پر است از انواع کارشکنيها و دسيسهها و فتنهها و توطئههايي که همه به دست يهوديها صورت گرفته است.
به گزارش خبرگزاري مهر ، متني که در ادامه مي خوانيد، بخشي از سخنراني امام موسي صدر دربارۀ اسرائيل و يهوديان است که براي اولين بار منتشر مي شود. اين سخنراني از جلد يازدهم کتاب «مسيرة الامام السيد موسي الصدر» برگرفته و ترجمه شده است. ريشۀ يکتاپرستي دين يهود نيست، بلکه اولين کسي که آن را پايهگذاري کرد و سنگ بناي آن را گذاشت، حضرت ابراهيم(ع) بود. قرآن کريم او را مؤسس اسلام و پدر انبياي بزرگ مينامد. عبادت ساده و ابتدائي خدا از روز اول خلقت در وجود انسان بوده است. از وقتي که انسان آفريده شده، خداي يکتا را عبادت ميکرده، ولي بعد از آن، از راه حق منحرف شد. برخلاف آنچه ميگويند و فلسفهبافي ميکنند که فهم انسان از تاريخ در نتيجۀ وضع اقتصادي يا اجتماعي ويژۀ آن زمان رفتهرفته متحول شد، ادلۀ تاريخي اثبات ميکنند که انسانهاي اوليه به خداي والا و غير مادي ايمان داشتند. اکتشافات تاريخي سرخپوستان آمريکا و سياهپوستان آفريقا و آرياييها، نزد تاريخشناسان اديان معروف است و قدمت توحيد را در بين همۀ انسانها به صورت دقيقي ثابت ميکند. بله، وقتي يهوديها به فلسطين آمدند، در آنجا قبايلي از عربها و کنعانيها و فينيقيها و ديگران را ديدند و آنها را از خانه و کاشانهشان بيرون کردند. براي اثبات چگونگي رفتار يهوديان با فلسطينيها، متن تورات کافي است. [در تورات آمده که] وقتي يهوديان وارد فلسطين شدند، آنان را بيرون راندند، فرزندانشان را کشتند و زنانشان را به اسارت گرفتند و با توسل به انواع حيلهها و نيرنگها بر آنان مسلط شدند. اين قبايل به خداي يگانه ايمان داشتند و خداي خود را «ايل» ميناميدند. اين فرقۀ منحرف (يهود) از اين تفکر (يکتاپرستي) تأثير گرفت و تلاش کرد تا براي خود خداي مخصوصي انتخاب کند. اين اعتقاد آنان بود؛ اعتقادي که هيچ دليلي براي آن نداشتند. خود حضرت موسي(ع) هم از اين حرفها متنفر است. اصول دينشان را به کلي تغيير دادند و کتابشان را تحريف کردند. کتابشان را مطالعه کنيد و ببينيد درباره زندگي حضرت لوط(ع) چه نوشته است؟ نوشته است که حضرت لوط(ع) با دختران خود نزديکي کرد و از آنان بچههايي به دنيا آورد که اجداد يهود به شمار ميروند. ببينيد تا چه اندازه به اصول اخلاقي و انساني و شرافت پايبند بودند. در تورات، مطالب عجيب و غريبي هست که از گفتن آنها شرم دارم، حتي شرمآورتر از اين. همۀ ارزشها را زير پا گذاشتهاند و آن را براي خودشان افتخار و کمال ميدانند. واقعاً انسان شرم ميکند. دلم ميخواست چند نمونه برايتان بگويم، اينکه چگونه حضرت سليمان(ع) با ملکۀ سبا نزديکي کرد و پادشاهان لشکرش به دنيا آمدند. نميخواهم چيزهايي بگويم که انسان از گفتن آنها شرم دارد. اين تورات آنهاست، خدايشان يهوه، کتابشان تورات و خودشان ملت برگزيدۀ خدا هستند و شأنشان از بقيۀ مردم جداست. اينگونه بود که از زمانهاي قديم تا امروز، اين نژادپرستي ريشهدار بين انسانها و مکاتب و اديان به وجود آمد و اين مصيبت بزرگ شکل گرفت. ميگويند ما ملت برگزيدۀ خدا هستيم و خداوند ما را در برهۀ خاصي از زمان انتخاب کرد و رسالتش را بر عهدۀ ما گذاشت، ولي همانطور که ميبينيم، به خدا خيانت کردند و رسالت او را تحريف کردند و به آن کافر شدند. خدا هم رسالتش را از آنان گرفت و به ملت ديگري سپرد. قرآن مجيد و انجيلهاي چهارگانه را ببينيد. جريان معروفي را برايتان از انجيل ميخوانم که حضرت مسيح(ع) براي بزرگان قومش مثلي ميآورد و ميفرمايد: چند شرابساز باغ انگوري را اجاره کردند، ولي از دادن اجرت آن به صاحب باغ امتناع ورزيدند. صاحب باغ کارکنان خود را براي دريافت اجرت فرستاد، ولي آنها چند نفر از کارکنان را کشتند و چند نفر را آواره کردند و چند نفر ديگر را به اسارت گرفتند. سپس صاحب باغ پسر خود را به سوي آنها فرستاد. وقتي شرابسازها او را ديدند، با خود گفتند که اين وارث باغ است، بياييد او را بکشيم و ميراث او را به چنگ بياوريم. سپس او را گرفتند و از باغ بيرون انداختند و سرانجام کشتند. (اينها همه در اِصحاح بيستويکم انجيل [متي] آمده.) آنگاه مسيح از آنها ميپرسد: به نظر شما وقتي صاحب باغ آمد، با اين شرابسازها چگونه رفتار کند؟ پاسخ ميدهند: آن احمقها را به بدترين شکل به قتل برساند و بستان را به شرابسازهاي ديگري اجاره دهد که محصول آن را سر وقت به او بدهند. بدون شک، منظور مسيح از شرابسازان، قوم خودش بود. سپس به آنها ميگويد: آيا تا به حال در کتاب نخواندهايد که همان سنگي که بنايان به دور انداختند، سنگ اصلي ساختمان شد؟ اين امت شماست اي عرب! آنها سپس پا فراتر گذاشتند و انبياي خدا را به ناحق کشتند و تاريخي را پايهگذاري کردند که سراسر توطئه و حيله و فتنه بود. تاريخ مسيحيت و اسلام را مطالعه کنيد، تاريخ مسيحيت پر است از انواع کارشکنيها و دسيسهها و فتنهها و توطئههايي که همه به دست يهوديها صورت گرفته است. پس از آنکه يهوديها تلاش کردند حضرت مسيح(ع) را به قتل برسانند، که طبق عقيدۀ ما موفق نشدند، شروع کردند به آواره کردن مسيحيان و توطئهچيني و فتنهانگيزي. صدها هزار نفر از آنها را کشتند و مشکلات و گرفتاريهايي برايشان درست کردند. به اين هم اکتفا نکردند و گروهي از يهوديها، طبق نقل تاريخ، خود را مسيحي جا زدند و در ميان مسيحيان نفوذ کردند و تغيير و تبديلهايي [در آيين مسيحيت] اعمال کردند و مشکلات و دردسرهايي براي آنها به وجود آوردند. موضع يهود در برابر اسلام هم همينطور بوده است. [در تاريخ اسلام] شاهد توطئههاي يهوديان و همپيماني آنها با مشرکان هستيم، بهويژه در جنگ احزاب و ديگر مشکلات و آشوبها و دسيسهها و فتنههايي که براي مسلمانان به وجود آوردند. آنها به اين هم اکتفا نکردند و تلاش کردند تا عدهاي از خودشان را مسلمان معرفي کنند. اين عده در جمع راويان حديث داخل شدند و بدين وسيله به کتب حديث دسترسي پيدا کردند و احاديث بسياري از خود بر جاي گذاشتند که امروزه آنها را «اسرائيليات» ميناميم و در کتب حديثي ما هم فراوان وجود دارد و کار اجتهاد و جدا کردن احاديث صحيح از باطل، در نتيجة اين توطئهها خيلي سخت و مشکل شده است. قرآن کريم در سورۀ جمعه که دائماً در روزهاي جمعه ميخوانيم، [خطر يهود را] به ما يادآوري ميکند. مسئله مسئلۀ تنفر و انزجار نيست، بلکه اعلام خطر قرآن و انجيل است براي ما. اين هشداري از سر نژادپرستي نيست. هرگز! علت مهم و اساسي در فلسفهها و افکار و نگرشهاي آنان نهفته است. قرآن کريم در سورۀ جمعه، که هر جمعه آن را ميخوانيم، ميگويد: «مَثَلُ الذينَ حُمِّلوا التّوراةَ ثُمَّ لَمْ يحْمِلوهَا» [۱] افتخار نکنند که کتاب خدا تورات نزد آنهاست- «کَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ کَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.» [۲] هر جمعه ميخوانيم، أيها الناس! «وَاللهُ لا يَهدي القَومَ الظّالِمينَ»، به آنان اعتماد نکنيد، از طرف آنان آسودهخاطر نباشيد، از خطرهايشان غافل نشويد و نقشهها و توطئههاي آنان را کوچک نشماريد. سپس ميگويد: «قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ» [۳] اگر خود را ملت برگزيدۀ خدا ميدانيد ـ «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِينَ. وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظّالِمينَ.» [۴] قرآن روي اين تکيه دارد. سپس دربارۀ رابطۀ يهوديها با مسيح ميگويد: «إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيکَ وَرَافِعُکَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِينَ کَفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِينَ کَفَرُواْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَـةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَيْنَکُمْ فِيمَا کُنتُمْ فِيهِ تَختَلِفُونَ.» [۵] و در آيۀ ديگري ميگويد: «وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ.» [۶] هدف قرآن از اين آيات چيست؟ ميخواهد از ابتداي کار اعلام خطر کند که اي مردم، فريب اينها را نخوريد، اينها را تقويت نکنيد: «ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَـة وَ المَسکَنَـة»؛ معناي آيه اين نيست که الان و بالفعل ذليل و بيچاره هستند، بلکه قرآن کريم به ما هشدار ميدهد. مسيح هم در انجيل به ما اعلام خطر ميکند و ميگويد: «اي اورشليم! اي قاتل انبيا و سنگسارکنندۀ پيامبران! بارها خواستم مردمانت را يکجا جمع کنم، همانطور که مرغ جوجههايش را زير بالهايش جمع ميکند، ولي خودت نخواستي. اين هم خانۀ شما!» اين سخنان مسيح است. ميگويد: اي مسيحيان! اين خانۀ شماست که به ويرانه تبديل شده و به دست خودتان هم ويران شده و اگر خودتان نميخواستيد ويران نميشد. در جاي ديگر انجيل آمده که: يسوع (مسيح) از کليسا بيرون آمد و مشغول راه رفتن شد. شاگردانش به او نزديک شدند تا ساختمانهاي کليسا را به او نشان دهند. او پاسخ داد: اينهمه را ميبينيد؟ مطمئن باشيد که در اينجا هيچ سنگي روي سنگي قرار نميگيرد (هيچ بنايي ساخته نميشود)، مگر اينکه ويران ميشود. اين سخن مسيح و قرآن است، سخن خداست، ولي ما آن را باور نميکنيم. مسيح در انجيل متي اينها را در مورد اورشليم گفته است، اما بعدها که اورشليم به قدس تبديل شد، در مورد قدس در مقدمهاي ميگويد: زير سلطۀ کسي نرويد تا بر شما تسلط پيدا نکنند. قضاوت نکنيد تا در مورد شما قضاوت نکنند. همانگونه که رفتار ميکنيد، با شما رفتار ميشود. چرا خار را در چشم برادرت ميبيني ولي تکه چوب را در چشم خودت نميبيني؟ چگونه به برادرت ميگويي اجازه بده خار را از چشمت بيرون بياورم و در عين حال در چشم خودت چوب را نميبيني؟اي رياکار! اول چوب را از چشم خودت بيرون بياور، سپس خار را از چشم من. بعد از آن ميگويد: «قدس را به دست سگان نسپاريد، و آن را زير پاي خوکان رها نکنيد تا لگد مال کنند و بعد از آن نوبت پارهپاره کردن شما برسد.» آري، اين گفتۀ معروفي است و برادران، اين تعاليم اعلام بيدار باش و اعلام خطر است. چرا ساکت نشستهايم؟ هر جمعه ميخوانيم: «وَاللهُ لا يَهدي القَومَ الظّالِمينَ.»اي مردم! توجه کنيد، آنان ظالماند و خدا ظالمان را هدايت نميکند. هر جمعه و در هر آيهاي ميخوانيم و مسيحيان هم [سخنان مسيح را] ميخوانند، ولي خواب مانديم و از دستمان رفت تا امورشان را ساماندهي کردند و حکومتشان را تشکيل دادند و صهيونيسم را تأسيس کردند و شيوههاي معروف خود را، که در اين روزها در کتابها هم مينويسند، شروع کردند. نقشههاي خود را اجرا کردند و بر اين مناطق مسلط شدند و امروز جهان مسيحي ساکت نشسته و سخنان مسيح ديگر شنيده نميشود. ساکت نشسته و تأييد ميکند، اما در آينده خطر يهود آنان را هم غافلگير خواهد کرد. با اين همه جهان سکوت اختيار کرده و البته نتيجۀ سکوت خود را بهزودي خواهد ديد. [يهوديها را تبرئه ميکنند و] ميگويند آنها مسيح را نکشتند. از باورهاي ما مسلمانان اين است که راضي بودن به عمل يک گروه مشارکت در عمل آن گروه است. اگر کسي گناهي را مشاهده کند، بايد با دست و زبان، از آن نهي کند و اگر نتوانست، قلباً از آن عمل انزجار داشته باشد. اين کمترين مرحلۀ ايمان است. کسي که گناهي را ميبيند و به آن راضي ميشود، در آن سهيم است. اين تفکر مبناي ديني و علمي دارد و آن اين است که رشد و کمال و شکوفايي انسان به صرف عمل کردن نيست. عمل صرف در رشد انسان تأثيري ندارد، بلکه آنچه موجب کمال و رشد او ميشود، آن جنبهاي است که انسان را با اعمالش پيوند ميدهد و آن نيت اوست. اگر عمل کوچکي را با نيت بزرگ انجام بدهي، صعود ميکني و اگر عمل خيلي بزرگي را بدون قصد قربت انجام بدهي، تأثيري نخواهد داشت. چرا؟ زيرا تأثير عمل در صعود و تکامل تو مشروط به نيت توست و به همين سبب است که گفتهاند: «إنَّما الأعمالُ بِالنّياتِ.» با نيت ميتوان در اعمال ديگران مشارکت کرد. اين برداشت ما از تعاليم ديني است و «گناه ازلي و طلب آمرزش و عزاداري» فقط بر اين اساس توجيهپذير و تفسيرشدني است. امروز حرف يهوديها و صهيونيستها چيست؟ اگر مسيح (ع) امروز ظهور کند و به قدس برود، آيا همان حرفهايي را تکرارنميکند که بار اول هنگام داخل شدن به معبد گفت؟ در انجيل متي، اصحاح ۲۱ آمده که: «عيسي داخل معبد شد و همۀ کساني را که در آنجا به خريد و فروش مشغول بودند، بيرون کرد و بساط صرافها و کبوتر فروشها را جمع کرد و به آنان گفت: خداوند خانۀ مرا براي نماز قرار داده، ولي شما آن را به محل غارت و چپاول دزدها تبديل کردهايد.» اگر امروز مسيح داخل قدس شود و ببيند که مرکز سياست نژادپرستي و توطئهها بر ضد صلح جهاني و آواره کردن مردم و به فساد کشاندن اخلاق و احتکارهاي جهاني است، چه ميگويد؟ آيا همان گونه که با پدران آنها رفتار کرد، با آنها رفتار نميکند؟ در اين صورت جواب مسيحيان و يهوديها چه خواهد بود؟ آيا نميگويند کشتن او واجب است؟ آيا نميگويند او دروغ ميگويد؟ آيا همان حرفهايي را که در جواب پيلاتوس گفتند، تکرار نميکنند؟ در انجيل متي، اصحاح ۲۷ آمده: «پيلاتوس دستان خود را پيش چشم همگان شست و گفت: من اين خون را به گردن نميگيرم، شما خودتان ميدانيد چه کار کنيد. مردم يکصدا گفتند: خون او بر گردن ما و فرزندان ما.» اين خون امروز هم جاري است؛ يعني اگر مسيح امروز داخل قدس شود و با آنها همان رفتار را بکند، آنها هم با او همان کار را ميکنند (او را ميکشند)؛ وگرنه چرا به مسيح ايمان نياوردند؟ اين عمل (ايمان نيارودن) دليل اين است که آنها هم صد در صد در اين خون شريکاند. اين خطر بر ضد ما و فرزندان ما و اسلام و مسيحيت و مردم روي زمين و ارزشها و بر ضد همه چيز است. گذشتگان به ما اعلام خطر کردند و ما امروز با چشم خودمان ميبينيم. چه بايد کرد؟ برادران، در اين بحثهاي ارزشمند، بسيار شنيدهايد، ما وقتي احساس ميکنيم که خطر يهود مهمترين خطر در زندگي ماست، قبل از هرچيز منتظر فرمان جهاد هستيم، اما بايد بگويم که اين جهاد نيست، دفاع است. ما دنبال جهاد نيستيم، بلکه ميخواهيم از خودمان دفاع کنيم. آيا در معرض خطر نيستيم؟ آيا دين و کشور و سرزمين ما در خطر نيست؟ خطر واقع شده و ما را غافلگير کرده است. بايد آماده شويم و تلاش کنيم. بايد همۀ توان خود را بسيج کنيم. بايد زبان و دست و قلب و فکرمان را بهکار بگيريم. بايد همۀ نيروهاي موجود را به کار بگيريم. بايد نيروهاي اسلامي و مسيحي را و نيروهاي انساني را که نيتشان پاک است، بسيج کنيم. بايد همۀ انسانهاي آزادۀ جهان را بسيج کنيم و از هيچ تلاشي فروگذار نکنيم. برادران، ما هميشه اين سخنان را ميگوييم و ميشنويم، ولي امروز آن را لمس ميکنيم. اين خطر و آيندۀ تيره و تار را لمس ميکنيم. پيش از هر چيز و بدون آنکه منتظر آرا و افکار و تحليلهاي اين و آن باشيم، بايد در هر ساعت و هر روز و هر هفته و هر ماه و هر سال از خودمان بپرسيم: براي مسئلۀ فلسطين چه کردهايم؟ در قبال اين مشکل که آيندۀ ما و فرزندانمان را تهديد ميکند، کدام يک از وظايف خود را انجام دادهايم؟ بايد از خودمان سؤال کنيم. برادران، ما نميتوانيم با محول کردن کارها و مسئوليتها به يکديگر، از اين خطر نجات پيدا کنيم. احياناً از رهبران مقاومت ميخواهيم [که به مقاومت ادامه دهند] و از آنان اعلام حمايت ميکنيم. ولي خودمان چه کمکي ميکنيم؟ تشويق و تحريک کردن کافي نيست. خودمان چه خدمتي کردهايم؟ آيا همۀ توان ما اين است؟ برادران، ما وظايف بسيار بسيار فراواني داريم. همانطور که شنيدهايد، تنها راه تغيير و تبديل انسان به انساني سالم و بيعيب و نقص، تقويت ايمان است تا در ساية آن، بتوانيم همۀ توان خود را در راه حل اين مشکل و آزادسازي فلسطين بسيج کنيم. ما در اين مکان و بعد از شنيدن اين سخنراني، از رهبران و سازمانها و احزاب و مجموعهها و تکتک شما ميخواهيم تا به ضروريترين و مهمترين وظيفۀ خود عمل کنيد و در راه خدمت به فلسطين متحد شويد و توان خود را صرف ضربه زدن به يکديگر نکنيد. برادران، شکي نيست که در جامعه و کشور، اختلافهاي فکري و تفاوتهاي نگرشي وجود دارد و همانطور که ميدانيد، جامعۀ ما هم همينگونه است، ولي بايد اولين و مهمترين و شديدترين خطر را مد نظر قرار دهيم و به فکر رفع آن باشيم و بعد از رفع آن به سراغ ديگر خطرهايي برويم که نسبت به اولي اهميت کمتري دارند. چه ميشد اگر همۀ رهبران و تشکيلات و جمعيتها و احزاب و نيروها با يکديگر هماهنگ و متحد ميشدند و همۀ توان خود را براي حل اين مشکل (اسرائيل) و چارهجويي براي رفع اين معضل متمرکز ميکردند؟ ميگويند هماهنگي فعاليتهاي مقاومت فلسطين با سياستهاي کشورهاي عربي ممکن نيست. به نظر من اين اشتباه است و بهراحتي ميتوان اين هماهنگي را به وجود آورد، البته اگر بخواهند؛ بهويژه اينکه همه اين را پذيرفتهاند که مسئلۀ فلسطين را بايد به خود فلسطينيان واگذار کرد و حاکمان [کشورهاي عربي] مستقيماً وارد عمل نشوند. بدين ترتيب، همه ميتوانند نقش خود را در قبال اين مسئله ايفا کنند. آيا مقاومت الجزاير نبود که مراکز و پايگاههاي خود را در خاک تونس و مراکش و صحرا قرار داده بود [و از آنجا مقاومت را رهبري ميکرد؟] آيا در دوران حکومت نازيها جنبش مقاومت آزاديبخش کشورهاي اروپايي در کشورهاي همسايه تشکيل نشد؟ پس چه مانعي دارد که اين مقاومت آزاديبخش هم، به حق همسايگي و براي دفاع از خود در اينجا تشکيل شود؟ هيچ مانعي نيست. ما مصرانه آرزو داريم و اميدواريم که اين سخنان اثر خود را در دلهاي آنان بگذارد و شاهد هماهنگي اقدامها و تقبل مسئوليتها در اين سطح و در اين شرايط سخت و دشوار باشيم. آنچه به ما مربوط ميشود و ميتوانيم دربارۀ آن صحبت کنيم، اين است که بايد اموري را که به ما [مسلمانان] مربوط ميشود، مثل ايمان و نماز، تقويت و بيشتر کنيم، ولي ما در جامعهاي زندگي ميکنيم که [اديان و مذاهب مختلفي در آن زندگي ميکنند.] لذا بايد خودمان را با اين وضعيت و تفاوت ديدگاهها وفق بدهيم. به همين سبب، بايد تدابير اساسي بينديشيم، از جمله اينکه دولت و مجلس نمايندگان را دعوت کنيم و از آنها بخواهيم که قانون خدمت علمي و سربازي را اجرا کنند. غير از انسانهاي پست و فرومايه و بيتوجه به اين مسائل، کسي از اين اقدام فرار نخواهد کرد و بدين ترتيب، هر کس که دنبال جهاد و مقاومت و خواهان عزت و شرف است، از نوجوانان و جوانها تا پيرمردها، همه آمادگي پيدا ميکنند تا در دورههاي سربازي شرکت کنند و مهياي مقاومت شوند. به اين شکل ميتوانيم تا حدودي بعضي از مشکلات اخلاقي را مخصوصاً در جوانان از بين ببريم. برادران، جوانان ما سرشار از تکاپو و خواهان تغيير و تحولاند. از ويژگيهاي جوان اين است که دنبال تغيير است. او با جامعهاي که در آن زندگي ميکند، رابطۀ ارگانيک يا عقلي برقرار نميکند و ميخواهد آن را تغيير دهد و در مقابل آن ميايستد. اين نوعي ثروت است و بايد از آن استفاده کنيم؛ بايد جوانانمان را از غرق شدن در اين درياي فساد نجات دهيم و براي اين موج ويرانگر فساد که توان و پايداري و ايستادگي جوانانمان را از بين ميبرد، مجالي نگذاريم. بايد فضا را از لحاظ فکري و عملي به گونهاي سمت و سو دهيم که جوانان به سمت اين آرمان و هدف بزرگ کشيده شوند. بايد به آنان سفارش کنيم و بگوييم که ما زيربناي اين حرکت را ميگذاريم و از شما توقع داريم که همراه ما يا بعد از ما، نتايج آن را به ثمر بنشانيد و به اين مصيبت (قضيۀ فلسطين) خاتمه دهيد. ما خواستار اصلاح و بهبود بخشيدن اين وضع و ريشهکن کردن اين فساد هستيم؛ فسادي که از راههاي مختلف، مثل مجلات و برنامههاي تلويزيوني و فيلمها و مجالس لهو و لعب و پارتيها، وارد جامعه ميشود. هيچ دولت و هيچ ملتي نميتواند با اين وضع زندگي کند و در مقابل آن هيچ احساس مسئوليتي نکند. برادر عزيزم، همۀ اينها را در اين يک کلمه خلاصه کرد. هيچ مبالغهاي در کار نيست. بايد باور کنيم که در جامعهاي زندگي ميکنيم که درگير جنگ است. برادر من، چرا باور نميکني؟ آيا باور آن سخت است؟ ديديم که چه اتفاق افتاد و شنيديم که چه چيزي قرار است، اتفاق بيافتد. نقشههايشان را شنيديم. چرا باز هم ترديد داريم؟ يا اگر باور کردهايم، چرا ساکت و بيحرکت نشستهايم؟ آيا همه چيز تغيير کرد؟ چه شد آن اهداف و آرزوها؟ کجا رفت آن عزت و شرف؟ چگونه ممکن است جامعهاي با اين بيمسئوليتيها دوام بياورد؛ جامعهاي که به دنبال خوشي و راحتطلبي است و فراموش کرده که در آستانۀ جنگ قرار دارد و خطرها از پس و پيش آن را محاصره کرده است؟ ما بايد با تمام نيرو، خودمان را براي زندگي در چنين شرايطي آماده کنيم تا بتوانيم تمام توانمان را در رفع اين مصيبت، که بزرگترينِ مصيبتهاست، يکجا جمع کنيم. برادران، از امروز به بعد، هر روز و هر شب بايد از خودمان بپرسيم: آيا امروز براي حل اين مشکل قدمي برداشتيم يا نه؟ اگر جوابمان منفي بود، خودمان را مخاطب قرآن کريم و انجيل و احاديثي مثل «إنَّ السّاکِتَ عَن الحَقِّ شَيطانٌ أخرَس» (کسي که از گفتن حق خاموش بماند، شيطاني لال است) قرار دهيم. بايد هر شب خودمان را سرزنش کنيم که چرا امروز کاري انجام نداديم. از خودمان حساب بکشيم. اين است معناي عيد. نبايد عيد بگيريم براي اينکه اين حالت در ما وجود ندارد. با خيال راحت به آينده فکر ميکنيم و منتظريم که در آينده چه اتفاقي خواهد افتاد. اگر اين حالت را در خود ايجاد کرديم، آن وقت اين عيد بر همۀ ما مبارک خواهد بود. والسلام عليکم
امروزه سخناني ميشنويم که اينجا و آنجا مطرح ميشود. ميگويند که قدس اکنون در دست يهود است و آنها از پيروان حضرت موسي و دين آسماني او هستند و توحيد ديني است که يهود قبل از محمد(ص) و قبل از عيسي(ع) مردم را به آن دعوت کرده است. بنابراين، اين سلسله و اولين دين و تمدن و تعاليم با دين يهود شروع شده است. اينها حرفهايي است که افکار غربيها و انسانهاي بدوي را که در زندگي مادي غرق شدهاند، منحرف کرده است؛ حرفهاي خطرناکي است که بايد بررسي شود و صحت و سقم آنها مشخص شود.
اينجا بود که انحراف به وجود آمد و منشأ همين حرفهايي شد که دوست دارم امروز برايتان بگويم. آنها خدايي براي خود انتخاب کردند و او را «يهوه»، يعني خداي يهود، ناميدند و خودشان را ملت برگزيدۀ خدا و حاکمان دنيا خواندند. انسانها را به دو گروه تقسيم کردند: گروه اول يهود و گروه دوم ديگر انسانها که براي خدمت به انسانهاي برگزيده (يهود) آفريده شدهاند و براي آنکه خود را از ديگران متمايز کنند، به طرز لباس پوشيدن و شئون فردي و شرايط و قابليتهاي فردي اکتفا نکردند، بلکه تلاش کردند که فلسفهاي براي آن بتراشند. لذا اساساً براي خودشان خدايي غير از خداي بقيۀ مردم انتخاب کردند.
اگر واقعبين باشيم، آيا امروز اخلاق و تربيت و دين مسيحيت از خطر يهود در امان است؟ کسي که اين حرف را ميزند، از آنچه امروز در جهان ميگذرد، بيخبر است. در همۀ مناطق دنيا مؤسساتي وجود دارد که کارشان فاسد کردن اخلاق است. مؤسساتي وجود دارد که عقايد مخرب توليد ميکنند. مؤسساتي هست که کارشان نقشهکشي و فتنهانگيزي و ايجاد درگيري دائمي ميان ملتهاست. همۀ اين مؤسسات يهودياند و الان هم مشغول فعاليتاند. خبرها به گوش ما نميرسد. اخيراً کتابهايي چاپ شده که اين مطالب در بعضي از آنها آمده است. حتي پشت پردۀ تجارت مواد مخدر هم دست يهوديها ديده ميشود. منشأ اکثر فسادها و فحشاها در هر جايي آنان هستند و سر اين رشته در دست آنان است.
قرآن کريم و پيش از آن، انجيل و قبل از آن، انسانهاي بابصيرت و آگاه بر افکار و گرايشها و فلسفه و ديدگاههاي يهود، اين خطر را حس کرده بودند و سعي ميکردند تا از وخامت آن جلوگيري کنند، ولي بدبختانه اين خطر وخامت پيدا کرده و مصيبت، واقع شده و صهيونيستها رژيمي تشکيل دادهاند که با تکيه بر آن موجوديت خود را حفظ کردهاند و در پناه آن براي اجراي نقشههايشان در تلاشاند و به برگزيده بودن خود اعتقاد دارند. حال چاره چيست و چه بايد کرد؟