قرآن را بیاموزید که بهار دلها قرآن است
قرآن را بياموزيد که بهار دلها قرآن است
انسان حالتي دارد که از يکنواختي ملول ميشود، طالب تجدد و تنوع است. تجدد و نوخواهي احتياجي است در وجود بشر. اما رمز اين کار چيست، چرا بشر در کمال اشتياق چيزي را طلب ميکند و همينکه به او رسيد از شدت هيجانش کاسته ميشود، کم کم به سردي و خستگي و احيانا به تنفر و انزجار منتهي ميشود ؟ در نهاد و غريزه بشرمعشوق و محبوبي کامل تر و عاليتر است، محبوبي که کمال لا يتناهي است. به دنبال هر محبوبي که ميرود، در حقيقت، نشاني از محبوب اصلي و واقعي خود در او ميبيند و به گمان محبوب اصلي به سراغ او ميرود، اما پس ازوصال چون خاصيت آن محبوب اصلي را در او نمي بيند و احساس ميکند که اين موجود قادر نيست خلاء وجودي او را پر کند، به سراغ محبوبي ديگر ميرود، وهمين طور... مگر آنکه روزي به محبوب اصلي و حقيقي خود نائل گردد، آن وقت به کمال واقعي خود که اتصال به کمال لا يتناهي است، خواهد رسيد و در بهجت و سعادت کامل غرق ميگردد و براي هميشه آرام ميگيرد و ديگر خستگي و افسردگي و کسالت در او راه نمي يابد « ألا بذکر الله تطمئن القلوب » ( سوره رعد/۲۸ )
قرآن کريم درباره بهشت ميفرمايد: « لا يبغون عنها حولا » ( سوره کهف/۱۰۸ )
يعني اين تفاوت ميان نعمتهاي آخرت و اين دنيا هست که در اين دنيا انسان طالب تحول و تغير است، اما در آخرت طالب تغير و تحول و نو شدن و عوض شدن نيست. به هر حال، مسلما انسان در اين دنيا طالب تجدد و تنوع است. تجدد موجب انبساط و شکفتگي خاطر ميگردد خصوصا اگر آن تجدد و تنوع در جهت حيات و تازگي زندگي باشد. تجدد و تنوع، کدورت و ملال را از خاطر ميزدايد.
در تشريع نيز اين نکته رعايت شده، در هفته، روزي و در سال، ماهي براي عبادت اختصاص داده شده است، روز جمعه در هفته، و ماه رمضان در سال، اوقات تجديد حيات معنوي و زدودن خاطرازملالها و کدورتهاي مادي است.
در حديث است: « لکل شيء ربيع و ربيع القرآن شهر رمضان » ( کافي/ج۲/ص۶۳۰ ): يعني هر چيزي بهار و فصل تجديد حياتي دارد، بهار و فصل تجديد حيات قرآن در دل اهل ايمان، ماه رمضان است. علي ( ع ) ميفرمايد: « تعلموا القرآن فانه ربيع القلوب » ( نهج البلاغه /خ ۱۰۹ ): قرآن را بياموزيد که بهار دلها قرآن است.
بهار طبيعي را خورشيد به وجود ميآورد و بهار معنوي را خورشيد تابنده قرآن در دلهاي مرده و روحهاي افسرده ايجاد ميکند. هم از فرصت بهار معنوي بايد استفاده کرد و هم از فرصت بهار طبيعي.
رسول اکرم ( ص ) درباره بهار معنوي يعني ماه مبارک رمضان فرمود: « فاسألوا الله بنيات صادقة و قلوب طاهره أن يوفقکم لعبادته و تلاوه کتابه » (عيون اخبار الرضا (ع) /ج۲ /ص۲۹۵ ): ( از خداوند با نيتهاي جدي و راستين و با دلهاي پاک بخواهيد که توفيق بندگي و تلاوت کتاب الهي به شما عنايت کند )
سهم انسان از فصل بهار
در قرآن کريم مکرر از اين تجديد حياتي که براي زمين رخ ميدهد ياد شده ولي بهعنوان يک درس و تعليم و بهعنوان راهنمايي بشر، که از اين فصل چه استفادهاي بايد بکند و چه الهامي بايد بگيرد. انسان ازآن جهت که انسان است، عقلي دارد و فهمي، دلي دارد واحساساتي وعواطفي،اوهم ازاين فيض عام سهمي دارد. سهم انسان چيست ؟ براي بعضي از مردم فصل حيات بخش بهار الهام دهنده است، درس است، آموزنده است، نکتهها و رمزها و حقيقتها در مييابند، اما متأسفانه استفاده بعضي ديگرازافراد ازحد استفاده يک حيوان تجاوز نمي کند. در قرآن کريم از اين حالت زمين، از اين تجديد حياتي که براي اين موجود رخ مي دهد، مکرر ياد شده. در حدود پانزده بار و شايد بيشتر در قرآن کريم به اين موضوع اشاره شده، ولي بهعنوان يک درس و يک تعليم و يک حکمت آموختني.
« لُبّ » در قرآن
در قرآن مجيد تعبير بسيار لطيفي است: گاهي که ميخواهد از حقايق زير پرده ظواهر بحثي بکند ميگويد: «اولوالالباب » يعني صاحبان لب يعني مغز خالص و جدا شده از پوست. انسان اگر در علم و معرفت کامل گردد، عقلش از حس و وهم و خيالش جدا و مستقل ميشود، احکام هيچ يک از آنها را با ديگري اشتباه نمي کند. در اين هنگام به چنين شخصي گفته ميشود " لبيب "، يعني کسي که قوه عاقلهاش استقلال خود را بازيافته است.
دستگاه عقل و فکر انسان از همين راه حس و حواس قوام و مايه و قوت ميگيرد، راه عبور به معقولات از ميان محسوسات است. قرآن کريم دعوت به تدبر در همين محسوسات ميکند، زيرا از همين محسوسات بايد به معقولات پي برد و نبايد در عالم محسوسات متوقف شد.
« إن في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النّهار لايات لاولي الالباب »، يعني در خلقت آسمانها و زمين، نشانهها ودلايلي بر روح عالم و لب و مغز عالم هست، ولي ازبراي کساني که خودشان داراي لب و مغز و هسته هستند و عقل قوي و خلاص شدهاز حس دارند.
« الذين يذکرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفکرون في خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار. » ( سوره آل عمران/۱۹۰-۱۹۱ )
: آن کساني که خدارا در دل خود ياد ميکنند، در لب خود و مغز و هسته وجودي خود با خداي عالم و مرکز و روح عالم ارتباط پيدا ميکنند، در همه حال در ياد او هستند، در حالي که ايستادهاند و در حالي که نشستهاند، در حال سستي و در حال سختي، در همه حال در نظام عالم فکر ميکنند، ميرسند به آنجا که به حرکت غائي و تسخيري موجودات پي ميبرند و ميفهمند که عبث نيست، خودشان عبث آفريده نشدها ند، قيامت و رسيدن نتيجه اعمالي درکار هست.
برگرفته از: کتاب بيست گفتار، استادعلامّه، شهيد آيت الله مرتضي مطهري (ره)