سبک زندگی امروزی و طلاق
سبک زندگي امروزي و طلاق
سبک زندگي امروزي و طلاق
سبک زندگي امروزي و طلاق
تغيير سبک زندگي تغيير ارزشها را نيز به دنبال دارد، ميتوان عامل اصلي طلاق در عصر حاضر به شمار آورد که سبب کمرنگ شدن معنويت و تغيير هويت فردي و اجتماعي فرد و در نتيجه فروپاشي نهاد خانواده ميشود.
طبق آمارها در سالهاي اخير طلاق در کشور ما رشد چشمگيري داشته است. شايد اين امر در کشورهاي غربي که روابط در آنها بر اساس فردگرايي شکل ميگيرد و دين از جايگاهي تشريفاتي برخوردار است کسي را به تعجب واندارد اما وقوع اين مسئله در کشور اسلامي ما بسيار تأملبرانگيز است، چرا که آموزههاي دين سراسر از توصيههايي در جهت حفظ و استحکام هر چه بيشتر نهاد خانواده است.
اسلام به حفظ نهاد خانواده اهتمام ويژهاي دارد. در يک جمله ميتوان گفت خانواده شاهراه اصلي رسيدن به پيشرفت و کمال است و همين جايگاه عظيم سبب شده که عوامل مختلف دست به دست هم دهند تا اين مسير را مسدود کنند. دشمن از اين راه درصدد است تا با هدف گرفتن خانواده و تقدس زدايي و از بين بردن کارکردهاي آن جلوي پيشرفت جامعه را بگيرد زيرا پيشرفت و سلامت جامعه در گرو خانوادهي سالم است.
يکي از راهبردهاي غرب در راستاي اين هدف، تغيير سبک زندگي است. اين پديده را که از پايههاي اصلي مدرنيته به شمار ميرود و تغيير ارزشها را نيز به دنبال دارد، ميتوان عامل اصلي طلاق در عصر حاضر به شمار آورد که سبب کمرنگ شدن معنويت و تغيير هويت فردي و اجتماعي فرد و در نتيجه تضعيف و فروپاشي نهاد مقدس خانواده ميشود.
به همين دليل هويت زن و مرد مسلمان در عرصهي دين و اجتماع؛ نقطهي استراتژيک تهاجم غرب در عرصهي جنگ نرم به شمار ميرود که متأسفانه با تمام تجهيزات مدرن خود از جمله ماهواره، اينترنت، کتاب و... آن را نشانه گرفتهاند. در اين نوشتار ابتدا به اختصار ديدگاه اسلام را در مورد تشکيل خانواده و ضرورت حفظ آن مورد بررسي قرار ميدهيم و سپس به بررسي دلايل افزايش طلاق ميپردازيم.
خانواده، مقدسترين نهاد در اسلام
از منظر اسلام خانواده مقدسترين نهاد و بستري براي آرامش، تربيت و رشد نسل به شمار ميآيد. اهميت اين مسئله از آنجايي است که خانواده پايهي اصلي جامعه است و جامعهي سالم در گرو خانوادهي سالم است؛ چرا که اولين نهادي است که فرد به آن ورود پيدا ميکند و در آن پرورش مييابد. در متون ديني ما توصيههاي فراواني در راستاي تقدس و تحکيم پايههاي خانواده وارد شده است.
خداوند در قرآن کريم ميفرمايد: «مردان و زنان بيهمسر خود را همسر دهيد، همچنين بندگان و کنيزان صالح و درستکارتان را، اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بينياز ميکند. خداوند گشايشدهنده و آگاه است.» و در آيهاي ديگر ميفرمايد: «و از جمله نشانههاي خدا اين است که براي شما همسراني آفريد که با آنها آرامش پيدا کنيد و در ميانتان دوستي و مهرباني قرار داد»
اين 2 آيه و آيات بسيار ديگري بر ضرورت ازدواج و تشکيل خانواده تأکيد ميکنند و زن و مرد را مايهي آرامش يکديگر ميدانند. اين دقيقاً مخالف ديدگاهي است که در جامعه به وجود آمده است. ديدگاهي که راحتي و آرامش را مختص به دوران تجرد و ازدواج را آغاز تمام مشکلات و گرفتاريهاي ميداند و مشکلات اقتصادي را عاملي براي فرار از ازدواج بيان ميکند که به طور حتم تبعات آن گريبان جامعه را خواهد گرفت. در حالي که خداوند در سورهي نور آيهي 32؛ به بندگان خود وعده داده است: «اگر فقير و تنگدست باشيد خداوند از فضل خود شما را بينياز ميکند» و خداوند هرگز از وعدهي خود تخلف نميکند...
پيامبر اسلام(صلياللهعليهوآله) ميفرمايند: «هيچ بنياني در اسلام محبوبتر از ازدواج در نزد خداوند نيست»
همچنين در حديث ديگري ميفرمايند: «هر که ازدواج کند نصف دين خود را حفظ کرده است، پس در نيمهي ديگر از خدا تقوا پيشه کند.»
در اين احاديث و احاديث بسيار ديگر بر ضرورت تشکيل خانواده بهعنوان راهي براي رسيدن به کمال و پيشرفت معنوي تأکيد شده است؛ همچنين احاديث فراواني در مورد حقوق متقابل زن و شوهر وارد شده است که اگر آنها را چراغ راه زندگي خود قرار دهند از اين راه پر خطر به سلامت عبور خواهند کرد و هرگز در زندگي به مشکلات حاد و لاينحلي که منجر به جدايي ميشود بر نخواهند خورد؛ اما دليل اين همه مشکلات ما اين است که متأسفانه به دين بهعنوان دستورالعملي براي زندگي نگاه نميکنيم.
از منظر دين علاقه و معنويت را ميتوان به منزلهي دو پايهي اصلي براي خانواده به شمار آورد که با حذف و سست شدن يکي از آن دو؛ شمارش معکوس براي فروپاشي خانواده آغاز ميشود. اتفاقي که در عصر حاضر ميتوان به وضوح آن را مشاهده کرد.
طلاق از منظر اديان الهي
طلاق در طول تاريخ بهعنوان راه حلي براي مشکلات زناشويي مطرح بوده و هست. از ديدگاه اسلام اختلافات خانوادگي با صبر و متانت بايد برطرف شود و طلاق بهعنوان آخرين راه حل مطرح است. اين نوشته ميکوشد در بخشهاي مختلف، اين حلال منفور الهي را از ديد کلام وحي بررسي نمايد و بيانگر اين موضوع باشد که هر چند طلاق در خانواده اسلامي مبغوض است، ولي نهايت تاکيد اسلام بر اين است که طلاق بايد در فضايي آرام و با حفظ شان دو طرف انجام گيرد. آيات مرتبط با اخلاق طلاق به قدري زيباست که انسان را واميدارد به حکيم بودن خدايي پي ببرد که با همين آيات با بشر امروز حرف ميزند و راهکارهايي را به وي ميآموزد که اگر به کار گرفته شود، در تعالي روحي او و جامعه پيرامونش بسيار مفيد و موثر خواهد بود!
طلاق يک همهگيري جهاني
در زماني نه چندان دور طلاق يک پديده اسفبار و منافي با عرف جامعه تلقي ميشد، اما در طي سالهاي ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۵ ميزان طلاقها در جهان دو برابر شد و در دهه هفتاد ميلادي به علت حمايتهاي قانوني از آن، اين روند سرعت گرفت. به طوري که پس از جنگ جهاني دوم ميزان آن در امريکا از سالي ۴۰۰۰۰۰ مورد در سال پايينتر نرفته است.( دندي شليت و ديگران،فمينيسم در امريکا تا سال ۲۰۰۳- جلد اول- صفحه ۲۹۱) و حدودا حوالي همان سالها در بريتانياي کبير هر سال ۹ درصد افزايش داشته است.( آنتوني گپدنز، جامعه شناسي- صفحه ۴۳۸) در اين بازه زماني آمار کودکاني که در خانوادههاي تک سرپرست زندگي ميکردند در ايالات متحده از ۹ درصد به ۲۴ درصد رسيده است.( مرتضي مطهري،نظام حقوق زن در اسلام- چاپ ۴۹) در کنار موضوعي با اين اهميت و حساسيت –طلاق- عدم رعايت آداب و اخلاق طلاق از سوي ديگر معضلات و مشکلاتي پيرامون اين امر را چند برابر نموده است. گسترش جهاني طلاق ما را بر آن ميدارد که اين پديده خانوادگي و اجتماعي مهم را به رسميت شناخته و با رعايت اصول اخلاقي و آداب طلاق از منظر دين اثرات منفي اين حلال منفور الهي را کاهش دهيم!
طلاق از منظر اديان الهي
به نظر ميرسد در اديان ابراهيمي ديگر به جز اسلام نه تنها امر طلاق بسيار منفور و ناپسند شمرده شده است بلکه در متون مقدسشان نيز احکام مرتبط با اين پديده مهم به ندرت ديده ميشود. نکته قابل تامل آن است که اگرچه در سه دين اسلام، يهوديت و مسيحيت مفهوم طلاق مفهومي ناپسند و قبيح معرفي شده است اما اين سه دين دربارهي طلاق آداب و قوانين مشابهي نداشته و در آيات مندرج در کتابهاي آسمانيشان احکام طلاق يکسان نيست. براي نمونه در عهد عتيق در باب دوم از کتاب ملاکي، نفرت خداوند از طلاق به اين صورت آمده است: «خداوند، خداي اسرائيل ميفرمايد: من از طلاق نفرت دارم، همچنين از مردان سنگدلي که زنان خود را طلاق ميدهند، پس مواظب باشيد که به همسر خود خيانت نکنيد».( کتاب ملاکي- باب دوم- صفحه ۱۶) در تورات نيز نمونههاي ناقصي از احکام براي طلاق مردان آورده شده است که شامل مطالبي نظير واگذاري طلاق فقط به مردان و بيان شرايط طلاق است.( طلاق در اديان ابراهيمي- رضا کياني)
در عهد جديد مساله طلاق بسيار قبيحتر از تورات و حتي قرآن ذکر و در کل حق طلاق از افراد گرفته شده است. در انجيل متي مضاميني اينچنيني را از زبان حضرت عيسي ميخوانيم که در آغاز خلقت، خداوند مرد و زن را براي هم آفريد تا آن دو يک تن شوند، از اينرو معتقد است پيوند زناشويي، پيوندي خدايي است که کسي حق بر همزدن آن را ندارد و شرايط بسيار محدود و سختگيرانهاي را براي جاري ساختن حکم طلاق براي افراد مطرح مينمايد.( طلاق در اديان ابراهيمي- رضا کياني)
در کتاب آسماني مسلمانان توصيه به طلاق نشده و تمام آيات در جهت محدود کردن افراد براي انجام طلاق و ترغيب ايشان به رجوع و بازگشت است و اصل بر رفع اختلافات زناشويي گذاشته است. با وجود اين طلاق در قرآن کريم، عملي حرام تلقي نشده و چنانچه اميد اصلاح و حفظ کانون زناشويي امکانپذير نباشد، استفاده از اين روش به رسميت شناخته شده است. هرچند اين روش در آموزههاي قرآني براي حل اختلافات خانوادگي هميشه جز آخرين راهها بوده است!!
طلاق و اخلاق اسلامي
تأمل و تفکر در آيات قرآن کريم ذيل آيات مرتبط با طلاق نشان ميدهد که فضاي بيان قرآن در اين باره آکنده از نوعي مهرورزي و عطوفت است. به اين صورت که هرچند طلاق در اين آيات امري ناپسند در نظر گرفته شده اما با تشريع آموزههاي اخلاقي حول اين احکام و توصيه به احسان و نيکي همراه با طلاق اثرات رواني و نامطلوب آن بسيار کاهش يافته است. ادبيات حاکم در آيات طلاق مانند الفاظ به کار رفته در کتب تورات و انجيل خشک و خلاصه و بي روح نيست. آيات خود دربردارنده نوعي ديد لطيف هستند که با به کاربستن فنوني از ادبيات عرب چون استفاده از صنايع التفات و... براي مخاطب دلپذيرتر شده است.
در الگوها و رفتارهاي قرآني "طلاق" جزء آخرين روشها در رفع اختلافات خانوادگي آورده شده است. صلح و گذشت(سوره نساء- آيه ۱۲۸) و استفاده از مشاورين و حاکم جامعه (سوره بقره- آيه ۲۲۶و سوره نساء- آيه ۳۵) از روشهاي ديگر حل اين معضلات است.
تغيير سبک زندگي و دوري از آموزههاي اسلام
تغيير سبک زندگي را ميتوان ارمغان مدرنيته در عصر حاضر به شمار آورد. به عقيدهي برخي، به وجود آمدن شيوههاي جديد زندگي ضرورتي اجتنابناپذير است که با حرکت جوامع به سمت پيشرفت و صنعتي شدن رخ مينمايد؛ اما حقيقت اين است که پايه و اساس سبک زندگي در جامعهي سنتي ايران بر اساس اسلام بنا شده است و تغيير آن به منزلهي تغيير سبک زندگي اسلامي به شيوههاي مدرن و وارداتي است که با فرهنگ اسلامي ما هيچ گونه همخواني ندارد و در نتيجه تغيير هويت فرد مسلمان را به دنبال دارد. در حقيقت هويت و سبک زندگي با يکديگر رابطهاي دوسويه دارند و بر يکديگر تأثير متقابل ميگذارند.
با مقايسهي شيوههاي زندگي دهههاي اخير به خوبي ميتوان سرعت اين تغييرات را دريافت. اين مسئله در جامعهي امروز ابعاد بسيار وسيعي پيدا کرده است و شيوهي زندگي افراد در مقياس فردي، خانوادگي، اجتماعي و... روز به روز بيشتر از معيارهاي اسلامي فاصله ميگيرد.
از مصاديق تغيير سبک زندگي ميتوان به تغيير الگوي تأمين معاش در خانواده به تقليد از کشورهاي غربي اشاره کرد؛ البته نميتوان ضرورتهاي جامعهي امروز را براي حضور زنان در برخي مشاغل زنانه ناديده گرفت اما آنچه در حال حاضر در جامعهي ما اتفاق ميافتد اين است که حتي در مواقع غير ضروري و تنها با اين استدلال که زن بايد به استقلال مالي برسد تا به مرد وابسته نباشد، به اشتغال بيرون از منزل روي ميآورند که اين مسئله به خودي خود عامل به وجود آمدن مشکلات بسياري براي فرد و جامعه خواهد شد که شايسته است در مقالهاي مجزا و به صورت تفصيلي به اين مسئله پرداخته شود.
در حالي که اسلام بنا به مصالحي که متوجه خود زن، خانواده و اجتماع است. زحمت کار بيرون از منزل را از دوش زن برداشته و به عهدهي مرد قرار داده است اما متأسفانه ميبينيم که اشتغال بيرون از منزل براي زنان ما بهعنوان يک ارزش در آمده است و در عوض خانهداري و تربيت فرزند به وقت هدر دادن و سوزاندن فرصتهاي پيش روي زنان ما تبديل شده است.
با مقايسهي شيوههاي زندگي دهههاي اخير به خوبي ميتوان سرعت اين تغييرات را دريافت. اين مسئله در جامعهي امروز ابعاد بسيار وسيعي پيدا کرده است و شيوهي زندگي افراد در مقياس فردي، خانوادگي، اجتماعي و... روز به روز بيشتر از معيارهاي اسلامي فاصله ميگيرد.
مسئلهي مهم ديگر تغيير سبک ساده زيستي است که تا همين چند سال اخير بر خانوادههاي ايراني حاکم بود و روي آوردن به زندگي تجملاتي و ايجاد مصرفزدگي در بين خانوادههاست؛ متأسفانه در اين مسئله هم مشاهده ميکنيم که بيشترين تلاش دشمن در تغيير روحيهي زنان بوده است زيرا آنان هستهي اصلي خانواده را تشکيل ميدهند و بر نوع نگرش همسر و فرزندان بسيار اثرگذار ميباشند؛ همچنين همين مسئله خود از دلايل اصلي روي آوردن به اشتغال بيرون از منزل است. به هر حال اين مسئله به خودي خود سبب به وجود آمدن انحرافهاي فراواني در زندگي فردي و اجتماعي افراد ميشود که متأسفانه طلاق يکي از اصليترين آسيبهاي آن است.
تغيير نوع تعامل زن و مرد هم از مواردي است که تحت تأثير عوامل مختلفي از جمله ماهوارهها به سبک غربي آن درآمده! در اين ميان برگشتن به آموزههاي اسلام و برگرداندن آرامش به کانون خانواده بهترين راهکار حل اين مشکلات است. اگر چه گاهي مشاوران ما هم توصيههايي به طرفين ميکنند که نه تنها کمکي به حل مشکلاتشان نميکند بلکه با آموزههاي دين ما هم در تناقض کامل است!
حقيقت اين است؛ با تغيير سبک زندگي که مسلماً به دنبال خود تغيير ارزشها را نيز در پي خواهد داشت، نهاد خانواده از درون تضعيف خواهد شد که از اين مسئله ميتوان بهعنوان عامل اصلي طلاق نام برد زيرا اولين قرباني آن معنويت است که درون سبک زندگي غربي، باورها و فرهنگ جديد آن استحاله ميگردد و همانطور که ذکر شد، معنويت از ارکان اصلي خانواده در اسلام به شمار ميآيد که خانواده بر پايهي آن بنا شده است.
متأسفانه در جامعه شاهد اين مسئله هستيم که الگوگيري غلط خانوادهها و جوانان سبب افزايش ناسازگاري بين زن و مرد، مصرفگرايي، تغيير نوع پوشش و... شده است. آنچه در اين بين از اهميت بهسزايي برخوردار است، اين است که بايد مراقب باشيم تا شيوههاي جديد زندگي با فرهنگ ديني ما سازگار باشد و به تغيير و استحالهي ارزشها و اعتقادات ما نينجامد.
از مصاديق تغيير سبک زندگي ميتوان به تغيير الگوي تأمين معاش در خانواده به تقليد از کشورهاي غربي اشاره کرد؛ البته نميتوان ضرورتهاي جامعهي امروز را براي حضور زنان در برخي مشاغل زنانه ناديده گرفت اما آنچه در حال حاضر در جامعهي ما اتفاق ميافتد اين است که حتي در مواقع غير ضروري و تنها با اين استدلال که زن بايد به استقلال مالي برسد تا به مرد وابسته نباشد، به اشتغال بيرون از منزل روي ميآورند.
استراتژي غرب در تغيير هويت زن مسلمان
با بررسي علل طلاق به خوبي متوجه اين مسئله ميشويم که اصليترين راهبرد غرب در تضعيف نهاد خانواده تغيير هويت زنان مسلمان است که با القاي زنمحوري، تضعيف نقش مرد، تضعيف نقش مادري و همسري، کم ارزش جلوه دادن خانهداري و ارزشمند جلوه دادن مشاغل بيرون از منزل، مصرفزدگي و... ابتدا به تغيير نگرش زنان مسلمان و در نتيجه به تقدسزدايي و سست کردن پايههاي خانواده ميانجامد. آنها با درک نقش محوري و اهميت جايگاه زن در خانواده به خوبي دريافتهاند که براي رسيدن به اهداف خود گام اول را بايد از اين نقطه آغاز کنند.
اين مسئله که تمايز حقوق زن و مرد به تفاوت نوع آفرينش و تفاوت نيازها و تواناييهاي آنها برميگردد بر هيچ فرد عاقل و منصفي پوشيده نيست و اسلام را ميتوان اصليترين حامي و مدافع حقوق زنان به شمار آورد زيرا نه تنها حقوق زن در اسلام ناديده گرفته نشده بلکه در تمامي احکام و دستورات آن ظرافت روح و جسم زن در نظر گرفته شده، مسئلهاي که هرگز در نظريههاي فمينيستي و به اصطلاح بشر دوستانهي غرب ديده نشده است اما آنان با غيرعادلانه خواندن احکام اسلام در مورد زنان و به دست گرفتن پرچم حقوق بشر؛ شروع به سر دادن شعارهايي کردند که ظاهري زيبا و فريبنده داشت، ولي از درون پوچ و دروغين بود و بيشترين حملههاي خود را متوجه مسئلهي تمايز بين حقوق زن و مرد کردند.
از نظر پرچمداران دفاع از حقوق زنان، زير بار مسئوليت همسري و مادري رفتن سبب پايمال شدن حقوق زن و در عوض کم رنگ شدن يا نپذيرفتن اين نقشها و الگو قرار دادن مردان در اشتغال بيرون از منزل و انجام کارهاي مردانه سبب اقتدار و شکوفايي آنان خواهد شد.
فارغ از نتايج افکار فمينيستي در غرب بايد اذعان داشت؛ افراط در اين مسئله غرب را با چالشي جدّي مواجه کرده است، مانند فردي که در باتلاق گرفتار ميشود و هر چه بيشتر دست و پا ميزند و براي نجات خود تلاش ميکند بيشتر در آن فرو ميرود و ميخواهد تا ديگران را نيز با خود به درون باتلاق بکشد.
در واقع غرب خود اولين قرباني نظريههاي دور از عقل و منطق فمينيستي است که نتيجهاي جز تحقير زن، کمبود عاطفي، نبود امنيت، به چالش کشيدن مفهوم مادري، افزايش ميزان خشونت در خانواده، افزايش آمار طلاق، افزايش کودکان نامشروع، رواج گستردهي زندگيهاي مجردي، گسترش همجنسگرايي و در يک جمله نابودي زن و نابودي انسانيت را در پي نداشته است.
از نظر پرچمداران دفاع از حقوق زنان، زير بار مسئوليت همسري و مادري رفتن سبب پايمال شدن حقوق زن و در عوض کم رنگ شدن يا نپذيرفتن اين نقشها و الگو قرار دادن مردان در اشتغال بيرون از منزل و انجام کارهاي مردانه سبب اقتدار و شکوفايي آنان خواهد شد.
با تأمل در نظريههاي فمينيستي متوجه اين مسئله ميشويم که بين شعار فمينيستها مبني بر احقاق حقوق زنان و آنچه در عمل اتفاق ميافتد تناقض آشکاري وجود دارد، زيرا زن از حقوق اوليهي خود که آرامش و امنيت رواني در سايهي خانواده است و با قيوميت مرد حاصل ميشود محروم ميگردد و با ناديده گرفتن نقش همسري، مادري و... به طلاق و فروپاشي نهاد خانواده دامن ميزند که اين مسئله خود جامعه را با بحران جدّي مواجه ميسازد اما اين مسئله در آموزههاي فمينيستي فراموش شده که زن خود عضوي از پيکر جامعه است و اولين آسيب متوجه خود اوست!
در حالي که دين اسلام از همان ابتدا براي زن جايگاهي بسيار رفيع قائل شده و زن و مرد را مکمل يکديگر قرار داده است و در مقابل ظلم و ستمي که به زنان روا ميشده به مردان توصيههاي فراواني کرده است که با زنان به گونهاي شايسته رفتار کنيد و به آنها محبت کنيد و همين طور در مسئلهي حق رأي براي زن و مرد حقوق مساوي قائل شده و براي وي حق مشارکت در فعاليتهاي اجتماعي را قرار داده است...
قبح زدايي از مغبوضترين حلال خدا
با بررسي آيات و روايات اسلامي درمييابيم به همان اندازه که در اسلام بر ازدواج و تشکيل خانواده تأکيد شده، به همان اندازه نيز به حفظ و نگهداري از آن سفارش شده است. چرا که نهال خانواده براي ادامهي حيات و به ثمر نشستن خود نياز به رسيدگي و مراقبت ويژهاي دارد. در آيات و روايات از طلاق بهعنوان مغبوضترين حلال خداوند ياد شده است؛ همچنين در آيات بسياري بر ضرورت حفظ خانواده تأکيد شده و طلاق بهعنوان آخرين راه حل و تنها در صورتي که سبب عسر و حرج فرد شود، توصيه شده است.
اگرچه درک محدود انسان سبب ميشود که به طور کامل به مصالح و مفاسد امور آگاهي پيدا نکند اما با بررسي پيامدهاي طلاق تا حدودي ميتوان به دلايل منفور بودن اين مسئله در اسلام پي برد. آسيبهاي فردي و اجتماعي طرفين بعد از طلاق (به خصوص خانمها) همچنين سرنوشت مبهم فرزندان، آسيبهاي روحي و رواني که از طلاق والدين نصيبشان ميشود و مسائل و مشکلات فراواني که از اين راه گريبان جامعه را ميگيرد و.
از جمله مشکلاتي است که با فروپاشي يک خانواده به وجود ميآيد. فهم اين مسائل شايد تا حدودي به درک ضرورت گذشت زن و مرد در برابر يکديگر کمک کند؛ البته در صورتي که روحيهي فردگرايي بر آنها حاکم نشده باشد اما حقيقت اين است که با تغيير سبک زندگي و تغيير ارزشها، روح معنويت در بين خانوادهها کمرنگ شده و همين مسئله سبب گرديده تا مفاهيم ارزشي و اخلاقي مانند «گذشت» در زندگي به باج دادن يا کم آوردن در برابر يکديگر تعبير شود!
متأسفانه در حال حاضر کوتاه شدن عمر زندگي مشترک به يک مسئله در جامعهي ما تبديل شده که اگر به زودي براي حل آن چارهاي انديشيده نشود به زودي به يک بحران جدّي تبديل خواهد شد که اين مسئله هوشياري مردم، مسئولين و نخبگان را ميطلبد. عمق فاجعه تا آن جايي است که علاوه بر افزايش اين معضل بزرگ، جامعه در راستاي قبحزدايي از اين مسئله گام برميدارد. برگزاري جشن طلاق به تقليد از فرهنگ غرب و دعوت دوستان و آشنايان براي شرکت در اين مراسم در جامعهي اسلامي ما جاي بسي تأسف و تعجب دارد.
وقتي زندگي رنگ و بويي از دين و فرهنگ اسلام نداشته باشد، وقتي خانواده تقدس خود را در ديد افراد از دست بدهد و ازدواج بيشتر جنبهي تشريفاتي پيدا کند. وقتي ازدواجهاي سنتي که بر پايهي فرهنگ اسلامي و شناخت و باور صحيح از زندگي مشترک جاي خود را به ازدواجهايي به سبک مدرن و دوستيهاي خياباني، اينترنتي و... بدهد. ديگر قبحزدايي و برگزاري جشن طلاق به شيوهي مدرن امري دور از ذهن و تعجببرانگيز نخواهد بود!
جايگاه "رنج" در زندگي انسان
رنج در زندگي انسان تصادفي نيست؛ تعبيهشده است/اينکه «تو ميتواني در زندگيات رنج نکشي» يک دروغ آشکار است شما ميدانيد که رنج در زندگي انسان تصادفي نيست، تعبيه شده است. تقدير الهي است که انسان زندگي با رنج داشته باشد. و اين خودش البته يک بحث بسيار اساسي است.
خانوادهاي که قطعي بودن رنج در زندگي را به فرزند خودشان آموزش نداده باشند، او را در مقابل رنجهاي زندگي مقاوم بار نياوردهاند. زمانه گاهي از اوقات به انسان دروغ ميگويد که رنج ميتواند در زندگيات نباشد؛ اين يک دروغ آشکار است. هرکسي در هر فيلمي، در هر آموزشي، در هر سخني به نسل جوان اينگونه القاء کرد، هرچند با حرفهاي بهظاهر صحيح ولي اگر در مجموع و در ترکيب، برآيند نهايي حرفش اينگونه شد و اينطوري القاء کرد که «تو ميتواني در زندگيات طوري زندگي کني که رنج نکشي» اين يک دروغگويي بسيار زشت و نابخردانه است، يک فريب بزرگ است! و بعد آدمها هم دوست دارند فريب بخورند!
وقتي اين دروغ به انسانها گفته ميشود که «تو ميتواني در زندگيات رنج نکشي» چون انسانها دوست دارند که اين حرف درست باشد و چون دوست ندارند که رنج بکشند، لذا زود بيدليل اين حرف را ميپذيرند! قطعي بودن رنج، اول بايد براي ما جا بيفتد و بعداً سراغ دين برويم
از اولين آيات قرآن که انسان بايد ياد بگيرد، اين آيۀ قرآن است که ميفرمايد: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في کَبَدٍ»(بلد/4) ما انسان را در رنج آفريديم! اينکه انسان در زندگي رنج ميکشد، يک مقولۀ انسانشناسانه و حياتشناسانه است. اين يک مقولۀ هستيشناسانه است، اين در جهانبيني ما بايد جا بيفتد و بعداً به سراغ دين و ايمان برويم.
اگر بخواهيم در اينباره صحبت بکنيم حرفهاي زيادي ميتوانيم بزنيم، شايد لااقل يک ماه بتوانيم در اينباره تأملات جدي داشته باشيم. هم نگاه فلسفي به اين مقوله داشته باشيم که چه ضرورتي دارد انسان رنج بکشد؟ و هم نگاه معنوي داشته باشيم که چرا خدا اين کار را کرده؟ چرا دنيا بدون رنج قابل تصور نيست؟
ميتوانيم اين موضوع را در تعليمات اولياء خدا ببينيم؛ امام سجاد(ع) به مخاطبان و دوستان خودشان ميفرمودند: چرا شما چيزي از خدا ميخواهيد که خلق نشده، و نميشود خلق بشود؟! گفتند ما کي چيزي خواستيم که خلق نشده؟ فرمود شما از خدا راحتي ميخواهيد، و راحتي در اين دنيا خلق نشده! (لا تَطلُبْ ما لَم يُخلَقْ... فَإِنَّمَا يَطْلُبُ ذَلِکَ لِلرَّاحَةِ وَ الرَّاحَةُ لَمْ تُخْلَقْ فِي الدُّنْيَا وَ لَا لِأَهْلِ الدُّنْيَا إِنَّمَا خُلِقَتِ الرَّاحَةُ فِي الْجَنَّةِ وَ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ؛ خصال/1/64)
بايد صادقانه به کودکان خود آموزش دهيم که «تو در زندگي زجر و سختي خواهي کشيد»
ما از موضوعي حرف ميزنيم که بايد محل تأملات و تفکر عميق ما باشد، ما بايد صادقانه به کودکان خود اين را آموزش بدهيم که «کودک من! تو در آينده زجر و سختي خواهي کشيد، سوءتفاهمها و خيلي از مشکلات به سراغ تو خواهد آمد.» در روايت ميفرمايد: بيماري از دل سلامتي درميآيد.(مِن صِحَّةِ الأجسامِ تَولُّدُ الأسقام؛ غررالحکم/2260) وقتي اين روايت را ميشنويد، اهلبيت(ع) رسماً ميخواهند شما در سلامتي احساس امنيت نکنيد! او امام صادق(ع) است که چنين ميفرمايد و او صداقت دارد!
اميرالمؤمنين علي(ع) در نامۀ سي و يکم نهجالبلاغه به جوانش ميفرمايد: تو سيبل بلايا هستي!(غَرَضِ الْأَسْقَامِ... وَ رَمِيَّةِ الْمَصَائِب؛ نهجالبلاغه/ نامه31) ديدهايد سيبل چقدر سالم است، يک علائم قشنگي هم دارد، دوائري دارد اما سيبلي که به سو آن تيراندازي ميشود که نبايد به سلامتش غرّه بشود! تازه تيراندازهاي ماهر سعي ميکنند به مرکز سيبل بزنند. حضرت ميفرمايد: تو سيبل بلايا هستي! تو از تمام راهي که رفتگان رفتهاند و در آن رنج کشيدهاند عبور خواهي کرد!(السَّالِکِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ؛ همان)
چرا آمار طلاق اينقدر در جامعۀ ما بالاست؟
چرا آمارهاي طلاق اينقدر در جامعۀ ما بالاست؟ چون در جامعۀ ما تعليمات غلط وجود دارد، و تعليمات درست هم گاهي کم وجود دارد. چرا گاهي از اوقات ميبينيد که بنده از آموزش و پرورش انتقاد ميکنم! آموزش و پرورش ميزان موفقيت خود را در کاهش آمار طلاق بايد بسنجد! بله آموزش و پرورش هرسال نسبت به سال قبل، وروديهايش به دانشگاه، از نظر تعداد «نمازخوانتر» هستند، معلوم ميشود که برخي از تعليمات در آموزش و پرورش، خوب اثر گذاشته است. خب اينرا در دانشگاهها ميتوانيد ببينيد؛ اين يعني موفقيت آموزش پرورش در يک بخش.
نمازخوانها در کل در دانشگاهها رو به افزايش هستند؛ طبق آن چيزي که آمار ميگيرند، يعني بنده دارم اينرا بر اساس آمار به شما عرض ميکنم(بنده شايد بيست سال هست که رسماً در محيطهاي دانشگاهي فعاليت دارم؛ بلکه بيشتر). ولي آمار طلاق در جامعه رو به افزايش است، چرا؟ اين بيتابي از کجاست؟ يکي از ريشههاي آن اين است که ما اين حقيقت را با جوانهاي خودمان در ميان نگذاشتيم.
چرا انسان بايد در رنج باشد؟/ مسير کمال نميتواند مثل سرسره، راحت باشد!
حالا چرا انسان بايد در رنج باشد؟ اصلاً فلسفۀ خلقت موجودي به نام انسان که نه فرشته باشد نه حيوان «رنج» است؛ يعني چيزي است که نتيجهاش رنج است. تو موجودي هستي که کمالطلب هستي، پس در نقطۀ کمال قرار نداري، براي عبور از نقطهاي که در آن حضور داري و ميخواهي به آن نقطۀ کمال برسي، آيا اين مسير بايد مثل سرسره باشد که با لذت، شيرجه بزني؟ بايد راحت باشد يا بايد سخت باشد؟ بايد سخت باشد! و الا ميخواستي فرشته بشوي يا حيوان؟! اين مسأله خيلي ساده است!
ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقيه»(انشقاق/6) اي انسان تو رونده هستي به سوي خدا، و در اين مسير، تلاش توأم با رنج خواهي کرد، آنهم چه تلاش توأم با رنجي! سپس خدا را ملاقات خواهي کرد. ببينيد که در اين آيه چقدر صريح و بيپرده موضوع رنج را مطرح ميکند!
اتفاقاً در هر دو آيۀ فوقالذکر، کلمۀ «انسان» بهکار برده شده است، يعني اينها از معارف انسانشناسانۀ قرآن است. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»(عوالي اللآلي/4/102) انسانشناسي گاهي از اوقات مقدم بر خداشناسي است! من کي هستم که ميخواهم به خدا ايمان بياورم؟ من کجا هستم؟ الان کجا قرار دارم؟
عليرضا احمدي-کارشناس امورقرآني تبليغات اسلامي سنقروکليايي
برگرفته از :ido.ir