«۹ گانه ایرانی»؛ مغفول در خاستگاه خود/ حکمت عملی نوین را دریابیم
مهشيد رضوي رضواني در گفتگو با مهر:«۹ گانه ايراني»؛ مغفول در خاستگاه خود/ حکمت عملي نوين را دريابيم
مهشيد رضوي رضواني گفت: ۹گانه ايراني يا اناگرام را حکمت عملي ميناميم چون برنامهاي به ما ميدهد که بتوانيم ويژگيهاي شخصيتي خود را شناخته و بر اساس يک برنامه مدون، به اصلاح رفتار بپردازيم.
P>
به گزارش خبرنگار مهر، «مهشيد رضوي رضواني»، داراي دکتراي مديريت فرهنگي است و بهواسطه تحصيلات پايه خود (روانشناسي) سالها به کار مشاوره مشغول بوده است. بنا به گفته خود او حدود يک دهه است که در مطالعاتش با رويکردي جديد در روانشناسي و مشاوره امروزي به نام «اناگرام» آشنا شده، او با جستجو درباره اين رويکرد جديد توانسته از طريق فيلسوف و محقق برجسته ايراني- آمريکايي ( لاله بختيار) به ريشههاي اين دانش در حکمت و فلسفه و اخلاق ايراني- اسلامي دست پيدا کند. رضوي رضواني طي سالهاي گذشته تلاش کرده تا با مطالعه دقيقتر اين دانش شرقي اما به شکل آمريکايي امروز آن، ريشههاي ايراني- اسلامي آن را در بروز رساني و تبييني که لاله بختيار بر انديشه حکماي آن داشته است، بيابد. او ميکوشد تا اين دانش که ريشه در حکمت عملي، اخلاق و عرفان در گذشته داشته و تغيير شکل يافته است را از طريق طرح و گسترش آن در خاستگاه خود، بوميسازي کند.
وي داراي اعتبارنامه بينالمللي از انجمن بينالمللي اناگرام آمريکا است، همچنين تنها نماينده انستيتو روانشناسي سنتي با مديريت لاله بختيار در ايران است که دانش ۹ گانه ايراني را (اناگرام صوفي در جامعه آمريکا) به کشور وارد و معرفي کرده است، او بهتازگي کتابي را همراه با «بهنام رشيدي» از آثار لاله بختيار ترجمه و رونمايي کرده به نام ۹ گانه ايراني، که به مفاهيم بنيادين نماد موسوم بوده و بهتفصيل به ريشههاي ايراني- اسلامي دانش اناگرام ميپردازد.
اطلاع از ماهيت اين دانش، ريشههاي آن، کاربرد اناگرام در روانشناسي، تغيير ماهيت آن از حکمت عملي به دانشي با رويکردي آمريکايي و کاربرد اين رويکرد در زندگي انسان، دستمايه گفتگويي شد که در زير ميخوانيد.
*در حال حاضر بستر گسترش دانشي در حوزه روانشناسي کشور فراهمشده به نام «اناگرام» که حدود چهار دهه است در آمريکا مورداستفاده قرار گرفته، ماهيت اين دانش چيست؟
حدود يک دهه پيش در حاليکه فعاليتهاي فرهنگي را با رويکردي روانشناسي داشته و در عين حال بهعنوان کسي که رشته پايهام روانشناسي بود و مشاوره ميدادم و با مطالعات متعدد که در علوم مختلف داشتم، با دانش «انيا گرام» مصطلح به «اناگرام» آشنا شدم. اين دانش معرف يک رويکرد در شخصيت شناسي و مشاوره است و به شما اجازه ميدهد که بهصورت کاملاً عملي و کاربردي بتوانيد بهسرعت به شناخت خودتان و روابطتان با ساير افراد و همچنين شناخت از ديگر افراد که با آنها مرتبط هستيد، دست پيدا کنيد.
*آيا اين ويژگي در ساير رويکردهاي روانشناسي وجود ندارد؟
ببينيد اين رويکرد به دليل پيشينهاي که دارد و به چند سده قبل از ميلاد مسيح برميگردد، نشان داده که کاملاً يک کهنالگو است وقتي ميگوييم کهنالگو يعني در همه انسانها وجود دارد و دسترسي به اين دانش براي همه عملي است و همه با آن بهسرعت و بهطور کامل ارتباط برقرار ميکنند. کهنالگوي ۹ گانه، ۹ الگوي اصلي شخصيت ميدهد که درواقع پايههاي اصلي شناخت اين دانش است و امروز بهعنوان يکي از دانشهاي پيشرو در حوزه روانشناسي در آمريکا مطرح است.
*صرف کهنالگو بودن آن اين ويژگي را براي دانش اناگرام به وجود آورده که همهفهم و کاربردي باشد؟
هرچند اذعان همه مدرسين و محققين اناگرام در کهنالگو بودن اين دانش، درواقع تائيد کاربردي بودن و قابلفهم بودن در همه جوامع انساني است، با نگاهي به گذشته ميتوان به اين مهم دست يافت که همواره شناخت انسان، تربيت او و ايجاد شرايطي بهتر براي زندگي افراد، دغدغه اصلي علوم انساني بهويژه روانشناسي بوده است، اما در رويکردهاي روانشناسي کلاسيک، نظريه روانشناس بر اساس تجارب شخصي و يافتهها و مشاهدات کاملاً شخصي است اما در دانش اناگرام که يک نگاه قدمت دار است، همه ميتوانند به آن دسترسي داشته باشند در حاليکه رويکردهاي ديگر اين قابليت را ندارند؛ مثلاً در رويکرد آدلر يا يونگ، بهطور حتم شما در حل مسائل خود با ضعفهايي مواجه خواهيد شد که ناگزير خواهيد بود از ساير رويکردهاي موجود براي جبران اين نقصان استفاده کنيد و موردي هم ندارد، اما رويکرد اناگرام داراي يک نگاه چندبعدي است و با هر رويکردي در شخصيت ميتوان به آن وارد شد و از آن استفاده کرد تازه اين موضوع صرفاً در حوزه روانشناسي است، در حاليکه اگر نگاه بينرشتهاي به اين دانش داشته باشيد، اين دانش به ما فرصت ميدهد در حوزه اخلاق، سياست، هنر و علوم اجتماعي نيز از آن بهره ببريم.
دانش اناگرام معرف يک رويکرد در شخصيت شناسي و مشاوره است و به شما اجازه ميدهد که بهصورت کاملاً عملي و کاربردي بتوانيد بهسرعت به شناخت خودتان و روابطتان با ساير افراد و همچنين شناخت از ديگر افراد که با آنها مرتبط هستيد، دست پيدا کنيد
*اشاره کرديد در دانش اناگرام ۹ الگوي اصلي شخصيت وجود دارد. توضيح بيشتري در اين باره ميدهيد؟
دانش اناگرام ۹ الگوي اصلي شخصيت را معرفي ميکند ولي در اساس اينها تنها ۹ الگو نيستند، چرا که هر الگوي شخصيت اين که در چه سطح و لايهاي باشد، در شرايط اضطراب، آرامش، و غيره، با توجه به مسير تعالي شخصيت، زمينه فرهنگي و قوميتي و شرايط مذهبيشان، بينهايت الگوي متعدد نشان ميدهند.
واضحتر بگويم به عبارتي اگر مثلاً در يک جامعه يک ميليون نفر تيپ شخصيت کمالگرا يا تيپ شماره يک وجود داشته باشد، اين تيپها که به نظر يکسان ميآيند، با توجه به شرايطي که نام برده شد، در عين شباهت، تفاوتهاي اساسي با هم خواهند داشت. چون اين موضوع محل توجه است که شخصيت سيال است و اينطور نيست که بتوان با برچسب زدن به فرد محدوديتهايي رو بر او تحميل کرد اگر چه بستر و استعدادي در افراد وجود دارد که آمادگي بروز برخي ويژگيها را در فرد بيشتر فراهم ميکند اما به اين معني نيست که اين همين است و جز اين نيست چون شخصيت انسان سيال و پويا بوده و مدام در حال تغيير است. البته اين موضوع در نهگانه ايراني با اهميت ويژهاي ديده ميشود. چيزي که اناگرام به ما ميدهد و ساير رويکردها ندارد، اين است که شناخت ويژهاي درباره زمينه رشد و تعالي افراد نشان ميدهد و ميتوان مسير پيش روي فرد را حدس بزنيم. مثلاً اگر شخصي تيپ ۳ است، بسته به اينکه در کدام سطح سالم، مياني يا ناسالم قرار گرفته، در چه لايهاي و در کدام سمت و با چه جناحي و ساير فاکتورها، ميتوان به يک پيشبيني کامل از نوع رفتار شخص دست پيدا کرد و ميتوان حدس زد که مسير کارآمد براي اصلاح و بهبود شرايط روحي و زندگي اين فرد چه خواهد بود.
*اين اطلاعات درباره تيپهاي شخصيتي بهطور حتم يک راهنماي عملي و کاربردي در حوزه شخصيت شناسي است، اينطور نيست؟
دقيقاً همينطور است. دانش اناگرام اين امتياز را به شما ميدهد که بتوانيد بهعنوان يک مشاور برنامه کاربرديتري پيش روي مراجع بگذاريد. همچنين در ساير حوزهها.
*حتي در خودشناسي و شناخت روابط انساني هم ميتواند همين کاربرد را داشته باشد؟
البته. وقتي شخص به شناخت از خود و ديگران ميرسد که بداند تيپهاي مختلف شخصيتي در شرايط پرفشار چه رفتاري از خود نشان ميدهند، آنوقت خيلي بهتر و راحتتر ميتوان بسياري از رفتارهاي افراد را تجزيهوتحليل کرد.همه ميدانيم که خشم اگرچه يک ابزار نگه دارنده است اما اگر زياد باشد، مطلوب نيست. حالا از کجا ميتوان معيار و مقياسي براي ميزان خشم در نظر گرفت؟ از کجا ميتوانيم بفهميم که چه ميزان خشم در رفتار عادي و لازم بوده و از چه حدي بيشتر نامطلوب است؟ ميدانيم که همواره مقداري نگراني براي توجه به مسائل لازم است اما اينکه چه ميزان از اين حالت روحي لازم و پيش برنده است و از چه ميزاني بيشتر آسيبزا خواهد بود، قابلسنجش است و ميتواند مبنايي داشته باشد که از طريق دانش اناگرام ميتوان بهراحتي به آن دست پيدا کرد. و البته اين موضوع وقتي بيشتر اهميت پيدا ميکند که در دانش نهگانه ايراني موضوع خشم و چگونگي و ميزان آن در حوزه اخلاق و تربيت انساني شايسته ارزشمند است و بلکه خيلي وقتها عمل و نيت آدمي را به چالش ميکشاند!
کهنالگوي ۹ گانه، ۹ الگوي اصلي شخصيت ميدهد که درواقع پايههاي اصلي شناخت اين دانش است و امروز بهعنوان يکي از دانشهاي پيشرو در حوزه روانشناسي در آمريکا مطرح است
*با اين همه پيچيدگي که در اين دانش وجود دارد، ميتوان اميدوار بود که به دانشي فراگير تبديل شود و در تمام سطوح افراد قابل بهرهبرداري باشد؟
اتفاقاً تفاوت اصلي اناگرام با ساير رويکردهاي روانشناسي در همين موضوع فراگيري آن است. وجه تمايز اناگرام با ساير دانشها اين است که چون کهنالگو بوده و به تعبيري جزو ذات انسانها است، خيلي راحت ميتوان با آن کنار آمد و آن را فرا گرفت اما بايد بهشدت مراقبت کنيم که از برچسب زدن به افراد، خودداري شود. چون تيپ شخصيتي که بر اساس اناگرام تعريف شده، حول محوري که در ادامه بيشتر به آن خواهم پرداخت در سياليت بوده و پويا و متغير است.
البته اين را نبايد فراموش کرد که تيپهاي مختلف شخصيتي که در اناگرام تعريف شده، در بروز رفتارهاي عادات خاص مثبت و منفي هر تيپ اغلب بهصورت ناخودآگاه عمل ميکنند و درست به همين دليل است که يک فاکتور شناخت تيپ، شدت و حدت بروز رفتارهاي خاص را مبناي قرار دادن افراد در يک تيپ شخصيتي در نظر ميگيريم اما اين اصل را هم نبايد فراموش کنيم که اين رفتارهاي خاص هر تيپ، قابليت تغيير به رفتارهاي ساير تيپها را نيز دارند و البته اساس اين دانش، کوشش و يادگيري تمامي ويژگيهاي مثبت تيپهاي نهگانه در شرايط مختلف، براي زندگي بهتر و حل مسئله است.
*بگذاريد کمي به عقب برويم و درباره ريشههاي پيدايش اين دانش صحبت کنيم. دانشي که به گفته شما ريشه در فلسفه و عرفان ايراني- اسلامي داشته، چگونه امروز بهعنوان يک علم کاملاً آمريکايي شناخته ميشود؟
براي دانستن اين موضوع لازم است به سالهاي خيلي قبل برگرديم درست زماني که شخصي به نام گورجيف در قالب سرپرست گروهي به نام جستجوگران حقيقت، حدود بيش از دو دهه به تمدنهاي کهن سفر کرد. وي ردپاي ريشهاي اناگرام را در بينالنهرين پيدا کرده و نخستين بار، بخشي از تصوير نمودار و لوگوي سه بخشي معروف اناگرام که شامل يک دايره، يک مثلث در ميان آن و يک چند ضلعي نامنظم است که همديگر را همپوشاني ميکنند و تاريخ آن متعلق به چند سده بعد از ميلاد مسيح بود را کشف کرد.
وي همچنين در دستنوشتهاي که به خط يک کشيش مسيحي و جا مانده از سده هفتم بعد از ميلاد مسيح بوده دريافت که آموزههاي تربيت انسان به چند سده قبل از ميلاد مسيح و به تمدنهاي کهن برميگردد. گورجيف با مردان بزرگي از گروههاي مختلف در تمدنهاي کهن ديدار و گفتگوهاي مفصل داشت و درباره آئينهاي تربيتي هر تمدن اطلاعات زيادي جمعآوري کرد که همگي بر مبناي سه محور ادراکي انسان يعني غريزه، قلب و مغز بنا نهاده شده بودند. برخي از اين آموزهها تأکيد بر کنترل غرايز و مبناي تربيت انسانها قرار گرفته بود و در برخي ديگر، مهرورزي و ادراکات قلبي اساس تربيت افراد را شکل ميداد و برخي تأکيد بر ذهن. اما اين فرد در مسير تحقيق و جستجوي خود در ايران و ايران باستان که شامل کشورهاي اسلامي منطقه بود، شده و در آموزههاي خود از مردان اهل تصوف اين ناحيه آموخت، که آنچه براي تربيت افراد موردتوجه قرار ميگرفته است، «راه چهارم» يعني رسيدن به تعادل از طريق کنترل و تسلط بر سه محور ادراکي است.
هرچند وي بعد از جمعآوري اطلاعات خود به گرجستان فعلي و شهرش تفليس بازگشت و در روسيه با کمک شخصي به نام آسپنسکي، اطلاعات موجود را بهصورت آکادميک درآورده و از آنجا به اروپا منتقل کرد و مرکز نهاد تکامل مردم را در شهر آون فرانسه استقرار داد ولي، بهصراحت اعلام کرد که اساس اين دانش برگرفته از اخلاق و تصوف اسلامي است و بهويژه با تسلط بر زبان فارسي به نقش حکماي ايراني بها ميداد.
البته اين نکته مهم در پژوهشهاي دکتر بختيار که الان بيش از دو دهه است که درباره ريشههاي ايراني- اسلامي اناگرام تحقيق و پژوهش ميکند هم ذکر شده، بر اساس مدارک و مستندات موجود، آموزش و تربيت شاهزادگان ايران پيش از ورود اسلام، بر مبناي چهار فضيلت اصلي در اين دانش انجام ميشده. بر اين اساس که تربيت و آموزش عفت نفس، شجاعت و خردورزي در فرد صورت گرفته که نهايتاً تمام اينها بايد به يک توازن برسند تا شخص مورد تربيت به فضيلت عادل بودن دست يايد.
*بر اساس اين تعريفها، اناگرام فراتر از يک رويکرد در روانشناسي است بلکه نوعي جهانبيني است.
دقيقاً همين است. اناگرام اين قابليت را دارد که ميتواند درباره تمام تجربههاي زندگي به شما پاسخ بدهد.
*اين ويژگي مربوط به ريشههاي اين دانش و جهانبيني است يا اينکه در مدل غربي شده و آمريکايي آن نيز ميتوان به چنين جايگاهي دست پيدا کرد؟
نه. متأسفانه اناگرام غربي از اين نگاه فلسفي خالي شده است و اساساً به دنبال ارائه جهانبيني به فرد نيست.
*به چه دليل؟
زماني که اين دانش به غرب منتقل ميشود، توسط کشيشي مسيحي به نام اسکار ايچازو، صورتبندي مسيحي به خود ميگيرد. وي اناگرام برگرفته از حکمت و اخلاق شرقي را با مباني فرهنگ مسيحيت بوميسازي کرده و شروع به تدريس آن در آمريکاي لاتين ميکند. در جمع دانشآموختههاي وي شخصي به نام کلوديو نارنجو حاضر است که اين شخص روانپزشک بوده و همکار و دوست نظريهپرداز گشتالت درمانگر «فريتز پرز» است و با نگاه وي، اناگرام وارد حوزه روانشناسي ميشود.
خب حوزه روانشناسي به مسائل معنوي و ايجاد جهانبيني در افراد خيلي توجه ندارد و تنها هدفش ايجاد شرايطي خوب براي زندگي خوب و راحت است و همين تفاوت باعث ميشود که اناگرام امروزي به وجود بيايد. گورجيف و اغلب مدرسين اناگرام مانند هلن پالمر و امثالهم معتقدند شخصيت هر انسان چيزي است که نشان داده ميشود اما آن چيزي که ميتواند بهسوي تعالي برود، هويت انسان است و راه آن محقق کردن استعدادهاي مثبت ذاتي فرد است ولي، در اناگرام آمريکايي به مسير حرکت ظرفيتهاي وجودي هر تيپ که بايد فراهم شود تا انسان بتواند به تعالي برسد توجه ويژهاي نميشود. زيرا رسيدن به تعالي، تنها از طريق تربيت نفس امکانپذير است و اين مسئله چيزي نيست که در اناگرام آمريکايي موردتوجه قرار گرفته باشد.اناگرام آمريکايي با ديدگاهي اومانيستي به دنبال بهبود شرايط زندگي در جامعه امروزي است و صرفاً در قالب چارچوبهاي روانشناسي تعريف ميشود و نگاهي که نيازمند طي مسير براي رسيدن به تعالي روح است را مدنظر قرار نميدهد.
*بيشتر توضيح ميدهيد؟
ببينيد در اناگرام آمريکايي که مبنايي کاملاً روانشناسي به خود گرفته است، صرفاً فرد و زندگي بهتر وي مدنظر است يعني نگاهي اومانيستي که تنها قادر است راهکارهايي متناسب با جامعه مدرن ارائه دهد اما يادمان نرود که هر انسان حتي اگر بهشدت درگير مدرنيته شده باشد، متشکل از بعد روحي و معنوي بوده و اتفاقاً در جامعه مدرن و ماشيني، بيشتر از هرزمان ديگري پرداختن به معنويات برايش جذابيت دارد اما متأسفانه اناگرام آمريکايي با رويکردي روانشناسي از پاسخ دادن به اين نياز بشر اجتناب ميکند.
*اين نوع نگاه در بوميسازي ايچازو نيز موجود بود؟
خير. ايچازو بهعنوان کشيش بهرغم اينکه صورتبندي مسيحيت را به اين دانش داد و آن را بر مبناي تعاليم مسيحيت بوميسازي کرد. او بعد معنوي اين دانش را مدنظر قرار داده بود چرا که اساس آن را بر گناههاي هفتگانه در دين مسيحيت قرار داده بود و راه رسيدن به تعالي روحي را پرهيز از ارتکاب اين گناهان و پرورش فضايل ميدانست اما اناگرام اومانيستي امروزي، ماحصل به کارگيري آن در حوزه روانشناسي و تغيير آن بر مبناي چارچوبهاي اين رشته است.
*با اين وضعيت، آيا توانسته پاسخگوي نيازهاي روحي افراد باشد؟
اتفاقاً جالب است بدانيد که بهرغم اجتناب کردن اين دانش در بعد معنوي و روحي آن ولي در جامعه آمريکايي بسيار رشد کرده و خوب است که بدانيد از اين دانش نهتنها در رشته روانشناسي که در ساير علوم ديگر مثل علوم اجتماعي، حقوق، سياست و حتي هنر و طب هم به نحو گستردهاي استقبال شده و انتظار بيش از اين نيز هست. هرچند دغدغه اناگرام آمريکايي جهانبيني انسان نسبت به دنيا نيست و در پي جوابي براي پاسخهاي فلسفي وي ندارد. به همين دليل وقتي در جستجوهاي شخصي خودم درباره ماهيت اناگرام و اطلاع از اين موضوع که اين دانش ريشه در اخلاق و فلسفه شرق دارد، مکاتباتي با دکتر بختيار داشتم ايشان بهصراحت اعلام کردند که با اناگرام آمريکايي فرق دارد و به کمک ايشان منابعي را براي مطالعه بيشتر دريافت کردم که يکي از اين منابع و تأليفات ايشان بهويژه کتاب نهگانه ايراني بود که بهتازگي ترجمه آن به فارسي رونمايي شد.
خب در مطالعاتم متوجه شدم که اناگرام آمريکايي با ۹ گانه ايراني شباهتهايي دارد ولي وقتي مطالعات بيشتري را در عمل دنبال ميکردم بيشتر متوجه ميشدم که اساس اناگرام در اخلاق و عرفان است.
*به همين دليل است که نام ۹ گانه ايراني را براي دانش اناگرام با تکيه بر ريشههاي آن انتخاب کردهايد؟
علت اينکه نام ۹ گانه ايراني انتخاب شده، چون عمده کساني که در پيدايش اين دانش تأثيرگذار بودهاند، حکماي ايراني مثل ابنسينا، خواجه نصيرالدين طوسي، امام محمد غزالي، احمد نراقي و سايرين بودهاند و البته يکي از مؤثرترين حکما در ۹ گانه تلاشهاي خواجه نصيرالدين طوسي است و اين دانش ريشه در اخلاق، فلسفه، نجوم، علم النفس، رياضي و علم ابجد دارد.
*اين دانشي که از آن بهعنوان ۹ گانه ايراني ياد ميشود، تفاوتهاي فاحشي با اناگرام آمريکايي دارد؟
ببينيد يکي از شباهتها و در عين حال تفاوتهاي اساسي اناگرام آمريکايي و نهگانه ايراني در نماد آنها است. دکتر بختيار در صحبتهاي خودشان گفتهاند که در مطالعاتم در زمينه ريشههاي ايراني- اسلامي اين دانش به نمادي که مشابه با لوگوي اناگرام آمريکايي باشد برنخورده بودم اما بر اساس بررسي منابع و متون فلسفي و اخلاقي بهويژه نوشتههاي خواجه نصيرالدين طوسي، به روشي رسيدم که از طريق آن توانستم لوگويي شبيه به آنچه اناگرام آمريکايي از آن برخوردار است يعني همان دايره و مثلث و چند ضلعي ترسيم کنم که مبنايي کاملاً رياضي و برگرفته از علوم مختلفي دارد.در اين نماد ۶ نقطه وجود دارد که معرف قرار گرفتن انسان در شش وضعيت روحي است و مسيري که بر آن حرکت ميکند، و اصطلاحاً خط روح نام دارد.که اتفاقاً روهر کشيش و مدرس اناگرام نيز همين عنوان را به کار ميبرد و قرارگيري اين نقاط و اعداد، دلايلي کاملاً علمي و رياضي دارد.
بر اين اساس، امکان تغيير مکان و جابجايي نقاط وجود ندارد و اين بدان معني است که مسير تعالي انسان بر اساس خط روح، يک مسير مشخص و کاملاً علمي است که بهتفصيل توسط خواجه نظامالدين طوسي و حکمايي که نام برده شد، توضيح و بسط و گسترش داده شده است.در اناگرام برگرفته از ديدگاه ايچازو، دايره نماد وحدت و يگانگي، مثلث نماد چهارمين نوع ادراک انساني و چند ضلعي منتسب به هفت گناه اصلي است اما اين نماد در ۹ گانه ايراني، بهرغم تشابه شکلي با لوگو ايچازو، بر اساس نگاه خواجه نصيرالدين طوسي، مفاهيم ديگري را در بر ميگيرد.
*کمي بيشتر درباره اين تفاوت توضيح ميدهيد؟
در نگاه طوسي، فضايل اخلاقي که پيش از او بر مبناي افراطوتفريط تعريف شده بود تنها بيانگر همان شش نقطه چند ضلعي نامنتظم است. اما نقاطي که بيانگر مثلث وسط نماد نهگانه است به کيفيت فضايل ميپردازد. همچنين نماد نهگانه ايراني شامل يک مرکز و نقطه ثقل در دايره است که فرد بايد با خروج از نفسانيتش به عدل و عدالت در اين مرکز برسد. از اين نقطه ثقل هرچه به اطراف حرکت کنيم، حالات نفساني بيشتر پديدار ميشوند. در نماد نهگانه ايراني در دايره به نقش نفس اماره و نفس لوامه توجه شده است.
ترسيم نماد در نهگانه ايراني بر مبناي منابع اسلامي و ايراني توسط دکتر بختيار انجام شده و اگرچه بهظاهر شباهتهايي به نمودار اناگرام آمريکايي دارد اما، در اساس با آن متفاوت است. با اين حال نقطه مهم اشتراک اين دو نماد يا لوگو، همان شکل چند ضلعي است که بر حالت پويايي روح دلالت داشته و به نام خط روح خوانده ميشود که معرف يک حرکت ذاتي در تمام انسانها است که دارد اتفاق ميافتد.ولي تفاوت بين اين دو، برگرفته از نوع جان بيني بر تبيين اين دانش است. بر همين اساس نهگانه ايراني را ميتوان يک حکمت عملي تعبير کرد که با مبنايي علمي، راهکاري براي تعالي روح انسان ارائه ميدهد.
*در ادامه صحبتهايمان بگذاريد به کاربردهاي عملي اناگرام در جامعه امروزي بپردازيم. همانطور که گفتيد اساس اين دانش بر مبناي کهنالگو است. اگرچه کهنالگوها در همه انسانها اشتراکاتي دارد ولي قطعاً بسته به نوع فرهنگ هر جامعه، تعاريف با هم متفاوت است. چگونه ميتوان از اناگرام در جامعه ايراني بهره برد؟
در مورد اناگرام که بهرهمندي آن در پاسخگويي به نياز فردي کاملاً روشن است و بسيار ثمربخش و مفيد در زندگي و کار فردي و اجتماعي اوست. در مورد نهگانه ايراني ببينيد يک سري مفاهيم در همه جوامع مشترک است اما تعاريف اين مفاهيم وابسته به نوع فرهنگ هر جامعه است. مهمترين ويژگي ۹ گانه ايراني در اين است که متناسب با نوع فرهنگ ما و به دست آوردن يک نوع جهانبيني برپايه اين دانش است. ۹ گانه ايراني وضعيتي از شما در جهان هستي ارائه ميدهد که نگاهي اخلاقي است. در جامعه ما که فرهنگ بر اساس ارزشهاي اخلاقي و پايههاي ديني تعريف ميشود، هرکدام از ويژگيهاي شخصيتي در سطوح مختلف قرار ميگيرند و تعادل در هرکدام از اين ويژگيها، موجب تعالي روح ميشود. مهمترين پرسشي که در شناخت فرد و ويژگيهاي شخصي وي در ۹ گانه ايراني مطرح است، مطابقت اين ويژگي با معيارهاي اخلاقي است و ميزان انحراف از اين معيار، تعادل يا نبود تعادل در فرد را تعريف ميکند. در ۹ گانه ايراني مهمترين مسئله، نسبت فرد با جهان هستي است و اينکه چه موقعيتي نسبت با خود، خود با ديگري، خود با خدا و خود با هستي دارد. برخلاف ۹ گانه آمريکايي، تنها خوب شدن حال فرد مهم نيست بلکه به فرد نوعي جهانبيني براي درک خود، ديگران و جهان هستي داده ميشود.
*با اين تفاسير، ۹ گانه ايراني يک تحول عظيم در دانش روانشناسي امروز محسوب ميشود که ميتوان آن را دانشي کاملاً ايراني- اسلامي دانست. اينطور نيست؟
کاملاً درست است. اصلاً دغدغه اصلي من و مجموعه ماه شيد خرد، کشف سرمايههاي فرهنگي ناديده گرفته شده در تمدن غني جامعه است. دانشي با اين قدمت و رشد يافته از سرزمين کهن ايران، وقتي از اين محدوده جغرافيايي خارجشده و شکل و شمايلي ديگر به خود ميگيرد و جالب است که اين همه تأثيرگذار بوده و مبناي بسياري از تحولات در علم روانشناسي امروزي در آمريکا و اروپا قرار گرفته، چرا در خاستگاه خود اين همه مغفول مانده است؟ چرا من روانشناس و مشاوري که هر روز با تعداد زيادي مراجع برخورد دارم، يا در ساير حوزهها نبايد فهم درستي از داشتههاي فرهنگي سرزمينم داشته باشم؟ اينجاست که لازم ميشود ريشههاي فرهنگي چنين دانشي با جديت هرچه بيشتر موردتوجه قرار گرفته و همانطور که گفتيد، بسط و گسترش آن، موجب بروز تحولي شگرف در جامعه خودمان و همچنين ساير جوامع شود.
*دستيابي به دانش ۹ گانه ايراني که به گفته خودتان حکمتي عملي است، چه دستاوردهايي ميتواند براي افراد و بهتبع آن جامعه داشته باشد؟
در گذشته پيش از اسلام دو نوع حکمت عام و خاص وجود داشت که حکمت خاص فلسفه شد و حکمت عام آن چيزي بود که ميان مردم وجود داشت و به مردم اجازه ميداد درستي يا نادرستي رفتارهاي خود را متوجه شوند. امروز ۹ گانه ايراني را حکمت عملي ميناميم چون برنامهاي به ما ميدهد که بتوانيم ويژگيهاي شخصيتي خود را شناخته و بر اساس يک برنامه مدون، به اصلاح شدت و حدت هر رفتار بپردازيم و بهطور کيفي به نيات واقعي خود دست يابيم. مهمترين برنامه و هدف موسسه ما اين است که با بهرهگيري از تجارب و دانش اساتيد حوزههاي مختلف هر رشته و با نگاهي بينرشتهاي، به برنامه عملي- اخلاقي واحدي که پايه آن بر مبناي ۹ گانه ايراني است دست پيدا کنيم چرا که امروزه اخلاق و چالشهاي پيش روي آن، بزرگترين و مهمترين موضوع جامعه ما و جهان است.
*و بيشک رسيدن به چنين نقطهاي نيازمند يک نگاه همدلانه بين تمامي رشتههاي علوم انساني است. درست ميگويم؟
قطعاً همينطور است. پيش از پيشرفت رشتههاي علوم انساني و جدا شدن و تخصصيتر شدن هر رشته، تمامي علوم مربوط به انسان در قالب حکمت با هم در ارتباط بودند اما تخصصيتر شدن رشتهها امروزه اين همپوشاني بسيار کمرنگ شده و يا در برخي موارد از نظر دور ميماند.ولي بايد اين مهم را دانست که رسيدن به راهکاري عملي در جامعه امروز که برپايه دانشي کهن است نيازمند نگاهي بينرشتهاي است تا بتوان بيشترين استفاده را در مسائل مربوط به انسانشناسي و ارائه پاسخهاي مناسب به پرسشهاي متعدد در جنبههاي مختلف زندگي او به کار گرفت.